کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرح دعوی در دادگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
strategic plan
طرح راهبردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] طرحی جامع برای هدایت و اجرای کلی جنگ
-
operation plan
طرح عملیاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] طرحی که فرمانده یگان برای ابلاغ تدابیر عملیاتی خود به یگانهای زیردست و مجاور به کار میگیرد تا فرماندهان زیردست بتوانند برمبنای آن، طرحها یا دستورهای عملیاتی و پشتیبانی خود را آماده کنند
-
sketch 2, croquis (fr.)
طرح فوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] طرح اولیهای که با سرعت اجرا میشود
-
étude (fr.), study
طرح مقدماتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] طرحها و تمرینهای اولیۀ یک اثر هنری
-
طرح منو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← طرح صورتغذا
-
standard terminal arrival route, STAR
طرح ورود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] خط سیر پروازی مشخصی که خلبان برای تقرب آن را دنبال میکند
-
طرح افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) بنیان نهادن .
-
طرح ریختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) نقشه کشیدن ، برنامه ریزی کردن .
-
طرح کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - دور انداختن . 2 - چیزی را به قهر نزد کسی انداختن . 3 - پی افکندن ، نقشة کاری را کشیدن .
-
طرح دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .)1 - رو - گردانیدن . 2 - پیشنهاد دادن .
-
طرح کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ یا کِ) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - نقاش . 2 - مغلوب ، زبون .
-
طرح افکندن
لغتنامه دهخدا
طرح افکندن . [ طَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی افکندن . بنیاد نهادن : پادشاهی که طرح ظلم افکندپای دیوار ملک خویش بکند. سعدی .- طرح عمارت افکندن ؛ بنیان نهادن بنا.و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 239 شود.
-
طرح برداشتن
لغتنامه دهخدا
طرح برداشتن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقل برداشتن ، مثلاً خانه ای را دیده ، مثل آن خانه ای سازند،گویند از خانه ٔ فلان کس طرح برداشته ایم : ما صنمخانه ٔ عشقیم خلیلی باشدکه ز بتخانه ٔ ما طرح حرم بردارد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
طرح ریختن
لغتنامه دهخدا
طرح ریختن . [ طَ ت َ ] (مص مرکب ) نقشه کشیدن . پی ریزی کردن . پی افکندن . طرح ریزی نمودن .
-
طرح فروچیدن
لغتنامه دهخدا
طرح فروچیدن . [ طَ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) طرح چیزی فروچیدن ؛ بساط آن را درنوردیدن . به کنار گذاشتن آن را : چو عرفی با خیال آن صنم خوش عشرتی دارم برو جای دگر ای غم فروچین طرح صحبت را.عرفی (از آنندراج ).