کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرب آشیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طرب افزای
لغتنامه دهخدا
طرب افزای . [ طَ رَ اَ ] (نف مرکب ) که طرب افزون کند. که شادی فزاید : با سیه روی خوشدلی بهم است طرب افزای سرخ روی کم است . سنائی .هستند ببزم تو کمربسته قلم واربیجاده لبان طرب افزای تعب کاه . سوزنی .رجوع به طرب فزای شود.
-
طرب انگیز
لغتنامه دهخدا
طرب انگیز. [ طَ رَ اَ ] (نف مرکب ) که طرب انگیزد. طرب خیز.(آنندراج ). شادی و فرخ انگیز. نشاطآور : مطربان طرب انگیز نوازنده نواما نوازنده ٔ مدح ملک خوب خصال . فرخی .مطرب آماده ٔ دردیست که خوش مینالدمرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش . سعدی .غالب گفتار سعدی ...
-
طرب خانه
لغتنامه دهخدا
طرب خانه . [ طَ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) طرب سرای . طرب گاه . جایگاه شادی و طرب : روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدارچرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد. حافظ.در زوایای طربخانه ٔ جمشید فلک ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع .حافظ.
-
طرب خیز
لغتنامه دهخدا
طرب خیز. [ طَ رَ ] (نف مرکب ) طرب انگیز. که طرب آورد. رجوع به طرب انگیز شود.
-
طرب سرا
لغتنامه دهخدا
طرب سرا. [ طَ رَ س َ ] (اِ مرکب ) طربخانه .
-
طرب سرای
لغتنامه دهخدا
طرب سرای . [ طَ رَ س َ ] (اِ مرکب ) طربخانه : طرب سرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار مَنَش مهندس شد. حافظ.طرب سرای وزیر است ساقیا مگذارکه غیر جام می آنجا کند گرانجانی .حافظ.
-
طرب سنج
لغتنامه دهخدا
طرب سنج . [ طَ رَس َ ] (نف مرکب ) که طرب سنجد. شادی آزما : بمیخانه از شام تا صبحدم طرب سنج احیا چو اهل حرم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
طرب شکار
لغتنامه دهخدا
طرب شکار. [ طَ رَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) که شادی شکرد. که ایجاد طرب کند : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .حافظ.
-
طرب فزای
لغتنامه دهخدا
طرب فزای . [ طَ رَ ف َ ] (نف مرکب ) طرب افزای . شادی و نشاط انگیز : خداوند حمی یوم غبی را به حکایتهای خنده ناک و بازیهای عجب والحان طرب فزای ، دل خوش کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
اصوات طرب
لغتنامه دهخدا
اصوات طرب . [ اَص ْ ت ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آواز مغنیان و نغمه ٔ ساز مطربان است . (انجمن آرای ناصری ).
-
اشک طرب
لغتنامه دهخدا
اشک طرب .[ اَ ک ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک شیرین که کنایه از گریه ٔ شادی باشد. (برهان ) (هفت قلزم ).
-
ام طرب
لغتنامه دهخدا
ام طرب . [ اُم ْ م ِ طُ رَ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع).
-
طرب آباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] tarab[']ābād جایگاه طرب و شادی.
-
طرب آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹طربآرای› [قدیمی] tarab[']ārā آرایندۀ مجلس طرب و شادی؛ گرمکنندۀ مجلس بزم.
-
طرب افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹طربافزای، طربفزای› tarab[']afzā آنچه شادی و طرب را بیفزاید؛ افزایندۀ طرب.