کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراوه
لغتنامه دهخدا
طراوه . [ طَ وَ ] (اِخ ) کوهی است معروف در نجد. || جایگاهی است که در شعر ذکر آن آمده است . (مراصدالاطلاع ).
-
طراوه
لغتنامه دهخدا
طراوه . [طَ وَ / رِ ] (اِ) جامه ای باشد ابریشمی که بر سر سنان نیزه و علم بندند. (برهان ). جامه ٔ ابریشمی و رنگین که بر سر سنان نیزه و علم بندند و در مؤید بجای واو، دال مهمله نوشته . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به فرهنگ شعوری ص 168 و طراده در معن...
-
واژههای همآوا
-
تراوح
لغتنامه دهخدا
تراوح . [ ت َ وُ ] (ع مص ) بنوبت کاری را کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بهر دو دست بخشش کردن ، یقال : یداه تتراوحان بالمعروف ؛ یعنی گاهی از این دست می بخشد و گاهی از آن دست . (منتهی الارب ) (اقرب الم...
-
جستوجو در متن
-
طراوت
فرهنگ فارسی معین
(طَ وَ) [ ع . طراوة ] 1 - (مص ل .) تر و تازه شدن . 2 - (اِمص .) تازگی .
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَبُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) سلیمان بن محمدبن عبداﷲ مالقی اندلسی ، معروف به ابن طراوه . رجوع به سلیمان ... شود.
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اصبغبن جیش ...، مکنی به ابوالقاسم سهبلی ... وی عالم به عربیت و لغت و قراآت و جامع بین روایت و درایت و از نحویان متقدم و ادبای عالیمقام و عالم به تفسیر و حدیث و رجال و انساب و کلام و اصول و تاریخ ...
-
اطواسنا
لغتنامه دهخدا
اطواسنا. [ اَطْ س ِ ] (ع اِ) با این ضبط در متنی بدینسان تعریف شده است : استشعار الطراوة لصغرالسن من اجل الغضاضة التی تلزمه یقال طرؤ اللحم و غیره بالهمزة وطرو بالواو و طری بالیاء طراوة و طراءة ضد ذبل . (ازدزی ج 1 ص 28). صورت کلمه با این معنی به هیچ ر...
-
طراوت
لغتنامه دهخدا
طراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) : همه خشکی بود طراوت توکه چو رویم مباد رویت تر. مسعودسعد.طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال معدلت باز بسته است . (کلیله و دمنه )....