کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طراق
/tarāq/
معنی
صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمیآید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراق
لغتنامه دهخدا
طراق . [ طِ ] (اِخ ) از قصور قفصه ٔ افریقا در نیمه ٔ راه قفصه بسوی فنج الحمام واقع است برای کسی که عازم قیروان باشد. شهری بزرگ و آباد است ، دارای مسجد جامع و بازار معمور و کساء طراقی که جامه ای است مرغوب از صادرات آن شهر است و بیشتر بمصر میفرستند. ای...
-
طراق
لغتنامه دهخدا
طراق . [ طِ ] (ع اِ) آهنی که پهن کرده سپس آن را گرد ساخته خود و مانند آن سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- طراق النعل ؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ای برابر یکدیگر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صندل هم لخت . (مهذب الاسماء در دو نسخه ٔ خ...
-
طراق
لغتنامه دهخدا
طراق . [ طِرْ را ] (معرب ، اِ) تریاق . (منتهی الارب ). لغةٌ فی الدریاق ، و هو رومی ٌ معرب ٌ. (المعرب جوالیقی ص 223). اسم تریاق است ، و آن مرکبی است معروف .(فهرست مخزن الادویه ). رجوع به تریاق و تریاک شود.
-
طراق
لغتنامه دهخدا
طراق . [ طُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِطارق . فال سنگک زنندگان . (مهذب الاسماء). فال سنگ گیرنده . (منتهی الارب ). و الطراق ؛ المتکهنون . و هن الطوارق . (تاج العروس ). از این رو طُرّاق ج ِ مذکر طارق وطوارق ، طارقات ج ِ مؤنث طارقة باشد. (اقرب الموارد). دل ....
-
طراق
لغتنامه دهخدا
طراق . [طَ ] (اِ صوت ) بر وزن رواق صدا و آوازی باشد که از کوفتن و شکستن چیزی همچون استخوان و چوب و مانند آن برآید. (برهان ). آوازی که از زدن تازیانه برآید. (غیاث اللغات ). آواز صعب که بر سبیل توالی خیزد از شکستن چوب و استخوان و مقرعه ، و لولی (کذا) :...
-
طراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹تراک، تراغ› [قدیمی] tarāq صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمیآید.
-
واژههای مشابه
-
طراق تپه
لغتنامه دهخدا
طراق تپه . [ طُ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 55هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور و 15هزارگزی خاور گویله . کوهستانی و سردسیر با 150تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات ، لبنیات و حبوبات . شغل اهالی ز...
-
واژههای همآوا
-
تراغ
لغتنامه دهخدا
تراغ . [ ت َ ] (اِ صوت ) تراق . آواز بلندی که از شکستن یا شکافتن یا افتادن یا بهم زدن دو چیز سخت برآید. مجازاً، صدای رعد و امثال آنها. مثل : صدای تراغ از صحن شنیدم و از اطاق بیرون رفته دیدم کوزه از دریچه افتاده و شکسته است . این لفظ در قدیم تراک بوده...
-
تراق
لغتنامه دهخدا
تراق . [ ت َ ] (اِ صوت ) تراغ . رجوع به تراغ و تَرَغ و تراقی شود.
-
جستوجو در متن
-
طراک
لغتنامه دهخدا
طراک . [ طَ ] (اِ صوت ) بمعنی طراق است که آواز کوفتن و شکستن چیزها باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به طراق و طراقه شود.
-
طرطقة
لغتنامه دهخدا
طرطقة. [ طَ طَ ق َ ] (ع مص ) بانگ برداشتن . برآوردن بانگی بلند و خشن . طرق و طرق کردن . چکاچاک کردن . درق و درق کردن . تراک کردن . طراق طراق کردن . || طراق طراق کردن استخوان (در حمام ). || در را کوبیدن . (دزی ج 2 ص 37).
-
طشة
لغتنامه دهخدا
طشة. [ طَش ْ ش َ ] (ع اِ) بانگ . آواز. || صدای ناگهانی شدید. || شکستگی و گسستگی با صدا. طراق طراق . (دزی ج 2 ص 44).