کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرازی
مترادف و متضاد
موزون، کشیده، بلند
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرازی
واژگان مترادف و متضاد
موزون، کشیده، بلند
-
طرازی
لغتنامه دهخدا
طرازی . [ طِ ] (اِخ ) (الویکنت ) فیلیب (فیلیپ ) ابن نصراﷲبن آنطون بن نصراﷲبن الیاس بن بطرس دی طرازی . بسال 1865 م . در بیروت تولد یافت . وی از عائله ٔ کونت دو طرازی از خانواده های معروف و از نجبای اهالی سوریه بشمار است . (رجوع به کتاب سلاسل التاریخیة...
-
طرازی
لغتنامه دهخدا
طرازی . [ طِ ] (ص نسبی ) هذه النسبة لمن یستعمل الثیاب المطرزة او یستعملها. (انساب سمعانی ). رقام . مطرز. آنکه علم جامه کند. || جامه ٔ طرازی ؛ جامه ای که سلطان را بافند.
-
طرازی
لغتنامه دهخدا
طرازی . [ طِ / طَ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر طراز. (سمعانی ) (اقرب الموارد). اهل طراز یا متعلق به آنجا : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش چو گرگ طرازی .ابوالطیب المصعبی (از تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض ).کمان بابلیان دیدم و طرازی تیرکه برکشیده شود به ابر...
-
واژههای مشابه
-
کرشمه طرازی
لغتنامه دهخدا
کرشمه طرازی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ طِ / طَ ] (حامص مرکب ) عمل کرشمه طراز. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشمه بازی شود.
-
مدح طرازی
لغتنامه دهخدا
مدح طرازی . [ م َ طِ / طَ ] (حامص مرکب ) مداحی . عمل مدح طراز. رجوع به مدح طراز شود.
-
جرجس طرازی
لغتنامه دهخدا
جرجس طرازی . [ ج ِ ج ِ طَرْ را ] (اِخ ) ابن یوسف مقدسی طرازی . وی اصول زبان عربی و سریانی را فرا گرفت و در زبان ایتالیایی زحمتها کشید. از آثار اوست : ارجوزة فی الطب . (از معجم المؤلفین ).
-
واژههای همآوا
-
تراضی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشنودی، رضایت، رضایتمندی ۲. ازهم راضی شدن
-
تراضی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) از هم خشنود شدن .
-
تراضی
لغتنامه دهخدا
تراضی . [ ت َ ] (ع مص ) از یکدیگر خشنود شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از همدیگر رضامند و خوشنود شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ازیکدیگر راضی شدن . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اِمص ) یقال : وقع به التراضی . (منتهی الارب ).
-
تراضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarāzi از هم راضی شدن؛ از یکدیگر خشنود شدن؛ خشنودی و رضایت از یکدیگر.
-
جستوجو در متن
-
کرکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] karkam = رنگینکمان: ◻︎ فلک مر جامهای را مانَد ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۸).