کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراخنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراخنة
لغتنامه دهخدا
طراخنة. [ طَ خ ِ ن َ ] (ع اِ) ج ِ طرخان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : فقال یحیی بن خالد البرمکی ، یا امیرالمؤمنین ... و علی بن عیسی ، قتل صنادید اهل خراسان و طراخنتها... (آداب الوزراء جهشیاری ص 180). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2557 شود.
-
جستوجو در متن
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان .[ طَ ] (معرب ، اِ) ترخان . اسم است مر رئیس شریف را.(منتهی الارب ). شریف . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رئیس شریف در قوم خویش . و آن لغت خراسانی است . (تاج العروس از ملا علی قاری ). سرکرده و مرد بزرگوار و این لفظخراسانی است و جمع آن طراخنه . (شرح ...
-
ترخان
لغتنامه دهخدا
ترخان . [ ت َ ] (اِ) شخصی که پادشاهان قلم تکلیف از او بردارند و هر تقصیر و گناهی که کند مؤاخذه نکنند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). لقبی است از القاب که سلاطین ترکستان که ایشان را خان گویند به کسی ...