کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طث
لغتنامه دهخدا
طث . [ طَث ث ] (ع اِ) نوعی از بازیچه ٔ کودکان که می افکنند چوب مدور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازیی است کودکان را. و آن چنان است که چوبی مدور میاندازند، و از هم میربایند، و آن چوب را مطمثه گویند. (منتخب اللغات ). چکز.
-
واژههای مشابه
-
طث ء
لغتنامه دهخدا
طث ء. [ طَث ْءْ ] (ع مص ) بازی کردن به قُله که غوک چوب باشد. || پلیدی افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) تپانچه ، سیلی .
-
طس
لغتنامه دهخدا
طس . [ ] (ع اِ) قاقله است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
طس
لغتنامه دهخدا
طس . [ طَس س ] (ع مص ) غالب آمدن کسی را در خصومت و ساکت و خاموش کردن او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروبردن کسی را در آب . غوطه دادن کسی را در آب . || رفتن . یقال : ماادری این طس هُوَ؛ نمیدانم کجا رفت او. (منتهی الارب ) (آنندر...
-
طس
لغتنامه دهخدا
طس . [ طَس س ] (معرب ، اِ) تشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طشت . طَسّة و طِسّة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، طُسوس ، طِساس ، طَسیس ،طَسّات . و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 221 شود.
-
طس
لغتنامه دهخدا
طس . [ طا سین ْ ] (اِخ ) سورتی است از قرآن . جمع آن ذوات طس است نه طواسین . (منتهی الارب ). و طس آغاز سوره ٔ نمل را مفسرین گفته اند سوگند است یعنی سوگند به خدای لطیف و سمیع. (تفسیر ابوالفتوح ). سوگند به طول و سناء حق .
-
تس
لغتنامه دهخدا
تس . [ ت َ ] (اِ) طپانچه و سیلی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طپانچه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : رخ اعدات از تس نکبت همچو قیر و شبه سیاه آمد. رودکی (از فرهنگ جهانگیری ).اگر تو یادگیری یککی بس وگر با دوکنی...
-
تس
لغتنامه دهخدا
تس . [ ت ُ ] (اِ) پس باشد همانا بود. (کذا).. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بادی را گویند. که از طرف اسفل بی صدا رها شود. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ).بادی که از مقعد بیصدا برآید. (فرهنگ رشیدی ) گوز بیصدا مقابل ضراطه . (آنندراج ...
-
تس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tas = تپانچه
-
تس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tos ۱. بادی که بیصدا از مقعد خارج شود.۲. تف؛ خیو.
-
طس
فرهنگ واژگان قرآن
از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده که طس معنايش "انا الطالب السميع : من (خداوند) طالب و شنوايم "است )
-
تس
واژهنامه آزاد
(تَس) پس گردن، پس گردنی