کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبیعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طبیعی
/tabi'i/
معنی
۱. مربوط به طبیعت.
۲. ذاتی؛ فطری.
۳. (صفت نسبی، اسم) (فلسفه) کسی که هر چیز را به طبیعت نسبت دهد؛ هریک از طبیعیون؛ معتقد به اصالت ماده؛ طبایعی.
۴. (صفت، قید) عادی و معمولی: رفتار طبیعی.
۵. (صفت نسبی، اسم) [منسوخ] از رشتههای دورۀ متوسطه در نظام آموزشی قدیم.
۶. [مقابلِ مصنوعی] آنچه ساختۀ دست انسان نیست.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصلی، جبلی، ذاتی، فطری، نهادین
۲. اصیل، بکر، دستنخورده
۳. آفریده، مخلوق ≠ مصنوعی، ساختگی
۴. مربوطبه طبیعت
۵. معمولی، عادی
۶. طبیعیدان
برابر فارسی
سرشتین، نیادی، بهنجار
دیکشنری
natural, matter-of-course, native, naturally, normal, physio-, proper, rustic, unstudied, untaught
-
جستوجوی دقیق
-
طبیعی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصلی، جبلی، ذاتی، فطری، نهادین ۲. اصیل، بکر، دستنخورده ۳. آفریده، مخلوق ≠ مصنوعی، ساختگی ۴. مربوطبه طبیعت ۵. معمولی، عادی ۶. طبیعیدان
-
طبیعی
فرهنگ واژههای سره
سرشتین، نیادی، بهنجار
-
طبیعی
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به طبیعت . 2 - فطری ، ذاتی . 3 - عالم علم طبیعی . 4 - کسی که امور جهان را به طبیعت نسبت می دهد و به خدا اعتقادی ندارد.
-
طبیعی
لغتنامه دهخدا
طبیعی . [ طَ ] (ص نسبی ) (علم ...) دانشی است که از احوال اجسام طبیعی بحث میکند و موضوع آن جسم است . (از کشف الظنون ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: طبیعی بر یکی از علوم مدون حکمت نیز اطلاق شود چه علم حکمت به دو گونه ٔ عملی و نظری تقسیم گردد و حکمت...
-
طبیعی
لغتنامه دهخدا
طبیعی . [ طَ عی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طبیعت . غریزی . جبلی . ذاتی . فطری . نهادی . سرشتی . گوهری . گُهری . خِلقی . مقابل ِ صناعی و عملی و مصنوعی و ساختگی و معمولی : بخشش او طبیعی و گهریست بخشش دیگران به روی و ریاست . فرخی .چه بود عارض تو لاله ٔ طب...
-
طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طبیعَة) [عربی: طبیعیّ] tabi'i ۱. مربوط به طبیعت.۲. ذاتی؛ فطری.۳. (صفت نسبی، اسم) (فلسفه) کسی که هر چیز را به طبیعت نسبت دهد؛ هریک از طبیعیون؛ معتقد به اصالت ماده؛ طبایعی.۴. (صفت، قید) عادی و معمولی: رفتار طبیعی.۵. (صفت نسبی، ...
-
طبیعی
دیکشنری فارسی به عربی
اصلي , جوهري , حقيقي , طبيعي , فطري , وضع طبيعي
-
واژههای مشابه
-
طبيعي
دیکشنری عربی به فارسی
ذاتي , جبلي , فطري , غريزي , ايجاد شده بر اثر تخم کشي از موجودات هم تيره , طبيعي , سرشتي , نهادي , بديهي , مسلم , استعداد ذاتي , احمق , ديوانه , مادي , فيزيکي
-
natural transformation, n-transformation
گشتار طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تغییراتی که در نتیجۀ پدیدههای طبیعی در مواد باستانشناختی، پس از نهشته شدن، به وجود میآیند
-
natural level 1, natural layer
لایۀ طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مجموعهای از رگهها که در نتیجۀ روندهای طبیعی نهشتهگذاری آبرفتی و نشست خاکستر آتشفشانی به وجود میآید
-
physical map
نقشۀ طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشهای که در آن سطح زمین و کف اقیانوسها و برجستگیها، و نیز پدیدههای طبیعی مانند جریانهای اقیانوسی و باتلاقها و کویرها نشان داده میشود
-
natural boundary, physical boundary, physiographic boundary
مرز طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مرزی سیاسی که مبنای آن عوارض طبیعی مانند رودخانه یا رشتهکوه است
-
natural pruning
هَرَس طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مرگ شاخه و افتادن آن براثر عوامل فیزیکی یا زیستی مانند باد یا برف یا انواع آفات متـ . خودهَرَسی self-pruning
-
یخچال طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← یخسار