کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبيب بيطري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طبيب بيطري
معنی
دامپزشک , بيطار
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبيب بيطري
دیکشنری عربی به فارسی
دامپزشک , بيطار
-
واژههای مشابه
-
طبیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پزشک، حکیم، دکتر ۲. درمانگر ۳. طبیعتشناس ≠ بیمار
-
طبیب
فرهنگ واژههای سره
پزشک
-
طبیب
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) پزشک ، حکیم .
-
طبیب
لغتنامه دهخدا
طبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... اصفهانی ) رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی . از اجله ٔ سادات موسوی ، و در طبابتش دم عیسوی ، فرزند میرزا محمد رحیم طبیب حکیم باشی شاه سلیمان صفوی بوده ، و خود خدمت نادرشاه افشار را مینموده کمال جلال را داشته ، بعد از نا...
-
طبیب
لغتنامه دهخدا
طبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... شیرازی ) رضاقلی هدایت آرد: نام شریفش آقا عبداﷲ، و از کمالات عقلیه و نقلیه آگاه . والدش حاج علی عسکر،و بمحامد صفات در آن شهر مشتهر، خود در خدمت علما وفضلا اکتساب کمالات نمود، در عقلیات تلمیذ ملا احمد یزدی و سایر الهیین و معاص...
-
طبیب
لغتنامه دهخدا
طبیب . [ طَ ] (اِخ ) غلام مصطفی یکی از متأخران شعرای فارس و از اهالی هندوستان است ، وی در جوانی درگذشته است . از اوست :گر به اغیار وفا خواهی کردبا که ای یار جفا خواهی کردبسمل از تیر نگه ، ای کجبازراست فرما که کرا خواهی کرد؟(قاموس الاعلام ترکی ).
-
طبیب
لغتنامه دهخدا
طبیب . [ طَ ] (ع ص ) زیرک . || دانا. || نیک ماهر در کار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پزشک . (فرهنگستان ) (منتهی الارب ). پجشک . (دهار). طب . آسی . عرّاف . (منتهی الارب ). آنکه علاج بدن کند. دانا به دوا و علاج و دارو و درمان . حکیم . ج ، اَ...
-
طبیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَطِبّاء] (پزشکی) tabib = پزشک
-
طبیب
دیکشنری فارسی به عربی
طبيب , مستنزف
-
غیاث طبیب
لغتنامه دهخدا
غیاث طبیب . [ ث ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الطبیب شود.
-
نیم طبیب
لغتنامه دهخدا
نیم طبیب . [ طَ ] (ص مرکب ) کسی که دعوی طبابت کند لیکن مهارت نداشته باشد.- امثال :نیم طبیب بلای جان است و نیم ملا خطر ایمان . (یادداشت مؤلف ).
-
ابن طبیب
لغتنامه دهخدا
ابن طبیب . [ اِ ن ُ طَ ] (اِخ ) رجوع به ابن دخوار شود.
-
جلال طبیب
لغتنامه دهخدا
جلال طبیب . [ ج َ ل ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به جلال شیروانی شود.