کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبلی
لغتنامه دهخدا
طبلی . [ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به طبل .- استسقاء طبلی ؛ نوعی از استسقاء، و آن بیماریی باشد که شکم بیمار بیاماسد و از هر سوی بکشد، و چون بر آن زنند آوای کوس کند.
-
واژههای مشابه
-
شکم طبلی
لهجه و گویش تهرانی
شکم گنده
-
جستوجو در متن
-
دپ
لغتنامه دهخدا
دپ . [دَ ] (اِ) دایره و بعربی دف خوانند. دف معرب آن است . (لغت محلی شوشتر). رجوع به دف شود. || طبلی و دهلی که یک پوست داشته باشد. (ناظم الاطباء).
-
ارمنی
لغتنامه دهخدا
ارمنی . [ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از سرداران ایران بزمان یزدگرد سوم ساسانی در جنگ با عرب : چو کلبوی طبلی و چون ارمنی بجنگند با کیش آهرمنی .فردوسی .
-
تایکو
لغتنامه دهخدا
تایکو. (اِ) از سازهای ضربی چین و هند، طبلی است از یک استوانه ٔ چوبی مجوف که دو طرف آنرا پوست کشند و آنرا به اندازه های مختلف سازند. رجوع به مجله ٔ موسیقی شماره ٔ 29 دوره ٔ سوم بهمن 1337 هَ . ش . ص 38 شود.
-
طپانچه خوری
لغتنامه دهخدا
طپانچه خوری . [ طَ چ َ / چ ِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) طپانچه خوردن : چو از نان طبلی تهی شد تنم چو طبل از طپانچه خوری نشکنم .نظامی .
-
زقی
لغتنامه دهخدا
زقی . [ زِق ْ قی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به زِق ّ. منسوب به خیک .- استسقای زقی ؛ بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
قانون
لغتنامه دهخدا
قانون . (معرب ، اِ) نام سازی است از مخترعات معلم ثانی . (ناظم الاطباء). نام سازی است که مینوازند. (برهان ). آلتی موسیقی متشکل از طبلی مسطح و مستطیل که سیمهای فلزی بر آن نصب شده و با انگشت سبابه مسلح به زبانه ٔ فلزی آن را در حالی که روی زانو نهاده اند...
-
طبلک
لغتنامه دهخدا
طبلک . [ طَ ل َ ] (اِمصغر) دُپلک . طبل خرد. (آنندراج ). کوبه . (مهذب الاسماء) (زمخشری ) عرطبه . (السامی ). دبدبة. دمامة. (زمخشری ): کوبه ؛ طبلک باریک میان . (منتهی الارب ). نقاره ٔ جُفتی . (ناظم الاطباء) : با وی طبلک میزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 414...
-
حیدر رازی
لغتنامه دهخدا
حیدر رازی . [ ح َ دَ رِ ] (اِخ ) گویند مردی بود که همیشه لاف شجاعت میزد و برای اثبات این دعوی طبلی برداشته از شهر بیرون میرفت که من بجنگ شیر میروم و اگر احیاناً شیری یا روباهی میدید طبل را از دوش خود برمیگرفت و آن طبل را با طبل شکم مینواخت چون او را ...
-
استسقاء
لغتنامه دهخدا
استسقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). طلب آب کردن : به پیش فیض تو زآن آمدم به استسقاءکه وارهانی از این خشکسال تیمارم . خاقانی .مگر که جانم از این خشکسال صرف زمان گریخت در کنف او بوجه استسقا. خاقانی . || ...
-
شناعت
لغتنامه دهخدا
شناعت . [ ش َ ع َ] (ع اِمص ) شناعة. زشتی و بدی و قباحت . (ناظم الاطباء). شنعت . زشتی . (مهذب الاسماء). زشت شدن . (دهار). رجس . ردائت . شین . فظاعت . (یادداشت مؤلف ) : با آل او روم سوی او نیست هیچ باک برگیرم از منافق ناکس شناعتش . ناصرخسرو.من روم سوی...
-
چاهسار
لغتنامه دهخدا
چاهسار. (اِ مرکب ) چاه . چاهسر : دو پایش فروشد به یک چاهسارنبد جای آویزش و کارزار. فردوسی .چو آمد ز ره نزد آن چاهساربنزدیک آن چاه بنهاد بار. فردوسی .دگر چاهساری که بی آب گشت فراوان برو سالیان برگذشت . فردوسی .سوی خانه رفتند از آن چاهساربه یک دست بیژن...