کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبق و خنچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طبق گر
لغتنامه دهخدا
طبق گر. [ طَ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه طبق سازد.
-
کاسه طبق
لغتنامه دهخدا
کاسه طبق . [ س َ / س ِ طَ ب َ ] (اِ مرکب ) بشقاب . زَلحلحه . (مهذب الاسماء).
-
بنات طبق
لغتنامه دهخدا
بنات طبق . [ ب َ ت ُ طَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سنگ پشتان . چلپاسه ها. (از المرصع). || ماران ، چون که مانند طبق گرد خود چنبر می زنند. || داهیه . (از المرصع).
-
بنت طبق
لغتنامه دهخدا
بنت طبق . [ ب ِ ت ُ طَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سنگ پشت . (از المرصع).
-
طبق کبير
دیکشنری عربی به فارسی
ديس , بشقاب بزرگ , هر چيز پهن , صفحه گرامافون
-
طبق زن
لهجه و گویش تهرانی
زن همجنس باز
-
طبق کشی
لهجه و گویش تهرانی
شغل حمل طبق
-
طَبَق کِش
لهجه و گویش تهرانی
حمل کننده کالا با طبق
-
بر طبق ان
دیکشنری فارسی به عربی
وفقا لذلک
-
صاحب حق طبق کتاب
دیکشنری فارسی به عربی
مالک
-
طبق آخرین نظرسنجیها
دیکشنری فارسی به عربی
يدلّ آخر الإستفتاءات علي أنّ
-
جستوجو در متن
-
خنچه
لغتنامه دهخدا
خنچه . [ خ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خونچه . رجوع به خونچه شود. || (اِ) خنجه و آن آوازی است که بوقت جماع از بینی مرد آید.
-
بارونق
لغتنامه دهخدا
بارونق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان که در 48 هزارگزی شمال خاوری کاشان و 12 هزارگزی راوند قرار دارد. سرزمینی است کوهستانی سردسیر با 75 تن سکنه . آبش از قنات و محصولش غلات ، حبوبات ، ابریشم ، انار و انجیر و شغل مردمش ...