کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبقات حکما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طبقات مختلف مردم هند
دیکشنری فارسی به عربی
طائفة
-
جستوجو در متن
-
باکهر
لغتنامه دهخدا
باکهر. [ ] (اِخ )منجم هندی که کتاب او بعربی نقل شده . (ابن الندیم ).بروایت کتب عربی از حکمای معروف هند است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1205). مؤلفان کتب حکما و علماء نام عده ای از مشاهیر ریاضی دانان و منجمان هندی را که کتب آنان به عربی درآمده بود...
-
اصحاب مظله
لغتنامه دهخدا
اصحاب مظله . [ اَ ب ِ م ِ ظَل ْ ل َ ] (اِخ ) اصحاب المظلة. ابن ابی اصیبعه آرد: چنانکه قومی از فلاسفه پنداشته اند و ایشان معروف به مشائیان و اصحاب مظله اند. (عیون الانباء ج 1 ص 20). و صاعد اندلسی آرد: دسته ٔ سوم که بنام محلی که تعلیم فلسفه در آن نموده...
-
ابوالوفاء
لغتنامه دهخدا
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) مبشربن فاتک . (الأمیر...) اویکی از ادباء مصر و از عارفین به اخبار و تواریخی که در اخبار کرده اند بود و در ایام دولت مصریة بروزگار الظاهر و المستنصر میزیست و از تصانیف اوست : کتاب سیرة المستنصر در سه مجلد و هم او را ...
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند : اگر اسکندری دنیای فانی کند بر تو کفن اسکندرانی . عطار (اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی ب...
-
اعراض
لغتنامه دهخدا
اعراض .[ اَ ] (ع اِ) متاعها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کالا. و آنرا عَرَض نیز گویند. (از اقرب الموارد) : درهای خزاین بگشاد و ذخایر اموال و نفایس اعلاق و اعراض که اسلاف او بتدبیر و تقدیر وزراء بزرگ فراهم آورده بودند بر وجوه لشکر و قوام حشم و طبقات خد...
-
اعیان
لغتنامه دهخدا
اعیان . [ اَ ] (ع اِ، ص ) ج ِ عَین . بزرگان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (مؤیدالفضلاء) (کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ِ عَین ، بمعنی شریف و گرامی قوم . (منتهی الارب ). اشراف . (دستورالعلماء). مأخوذ از تازی ، مردمان بزرگ و شریف و اصیل و پاک نژاد که بکیت ...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الامام ابوالقاسم زیدبن محمدبن الحسین البیهقی . او یکی از علمای مشهور قرن ششم هجری است ، و در حدود سنه ٔ 490 هَ . ق . متولد شده و در سنه ٔ 565 هَ . ق . وفات یافته است و معاصر محمدبن عبدالکریم شهرستانی ...
-
ابوالفتوح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گفته اند و پاره ای برآنند که کنیت او یعنی ابوالفتوح اسم او است و ابوالعباس احمدبن ابی اصیبعه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن السری . مکنی به ابوالفتوح و ابن الصلاح و ملقب بمجدالدین از فضلای یگانه و حکمای فرزانه بوده است و هم از خانواده ٔ اجلاء علماء است . اصل وی از همدان و مولد وی نیز همان سامان است و برخی گویند که در سمیساط متولد شده و ه...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فارابی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: محمدبن محمدبن اوزلغبن طرخان . از شهر فاراب است و آن شهریست از بلاد ترک در زمین خراسان و پدر او قائد جیش بود و فارسی المنتسب است و مدتی در بغداد میزیست سپس بشام شد و تا گاه وفات ب...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...
-
پلین
لغتنامه دهخدا
پلین . [ پْلی / ی ِ ](اِخ ) کائیوس پلینیوس سکوندوس معروف به پلین بزرگ . عالم طبیعی و نویسنده ٔ رومی مولد، کم در عصر تی بر بسال 23 م .، متوفی در زمان تیتوس بسال 79. وی در سپاه روم به خدمت پرداخت و از جنگهای روم کتابی در فن پرتاب کردن زوبین هنگام سواری...