کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبطبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طبطبة
معنی
گيره اي که مته را در ماشين نگه ميدارد , مرغک , عزيزم , جانم , جوجه مرغ تکان , صدايي که براي راندن حيوان بکار ميرود
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبطبة
لغتنامه دهخدا
طبطبة. [ طَ طَ ب َ ] (ع اِ) بانگ وآواز تلاطم سیل . (منتهی الارب ). آواز آب . آواز موج زدن سیل . (منتخب اللغات ). بانگ آب . (مهذب الاسماء). || حکایت بانگ سیل . || آواز پای وقت دویدن . || آواز تازیانه . (منتهی الارب ).
-
طبطبة
لغتنامه دهخدا
طبطبة. [ طَ طَ ب َ ] (ع مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ).
-
طبطبة
دیکشنری عربی به فارسی
گيره اي که مته را در ماشين نگه ميدارد , مرغک , عزيزم , جانم , جوجه مرغ تکان , صدايي که براي راندن حيوان بکار ميرود
-
واژههای مشابه
-
طبطبه
لغتنامه دهخدا
طبطبه . [ طَ طَ ب َ ] (ع اِمص ) (الطب ...) من العیوب الخلقیة فی الفرس ، و هو ان تسترجی جحفلته السفلی فاذا سار حرکها و طبطبها، کالبعیر الاهدل - و ان یکون فی حنکه شامة سوداء و سائر فمه ابیض . (صبح الاعشی ج 2 ص 25).
-
واژههای همآوا
-
تبتبة
لغتنامه دهخدا
تبتبة. [ ت َ ت َ ب َ ] (ع مص ) پیر و ضعیف گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبتب الرجل تبتبة؛ پیر شد. (از قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
گیره ای که مته را در ماشین نگه میدارد
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
مرغک
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
عزیزم
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
جانم
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
جوجه مرغ تکان
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
بانگ
لغتنامه دهخدا
بانگ . (اِ) فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صوت . آوا. صیحة. (ترجمان القرآن ). صراخ ، هیاهو. صیاح ، نعره . غو. (فرهنگ اسدی ). بان . (فرهنگ اسدی ). نداء. ضاًضاً. ضجه . قبع. صرخ . زمجره . صرخه . صفار. نشده . (منتهی الارب ). خروش . مجازاً در ...