کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبرانی
لغتنامه دهخدا
طبرانی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیر اللخمی الشامی . از محدثان بزرگ و مولد او به طبریه ٔ شام بوده ، بسال 260 هَ . ق . وی به حجاز، یمن ، مصر، عراق و فارس در طلب حدیث سفر گزید، سه معجم در احادیث تصنیف کرد: کبیر، وسط و صغیر...
-
طبرانی
لغتنامه دهخدا
طبرانی . [ طَ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به طبریه که قصبه ای است به اُردن . از آن قصبه است حافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). منسوب است به طبریه شام . (انساب سمعانی ). رجوع به طبریه شود. || منسوب است به طابران طوس . هنگام نسبت د...
-
واژههای مشابه
-
سلیمان طبرانی
لغتنامه دهخدا
سلیمان طبرانی . [ س ُ ل َ ن ِ طَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به سلیمان بن احمدبن ایوب مطر و طبرانی شود.
-
بشر طبرانی
لغتنامه دهخدا
بشر طبرانی . [ ب ِ رِ طَ ب َ ] (اِخ ) از مقدمان مشایخ طبریه و سخت بزرگ و صاحب کرامت بود. رجوع به نفحات الانس جامی چ 1336 هَ . ش . مهدی توحیدی پور ص 49 و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 شود.
-
جستوجو در متن
-
سلیمان
لغتنامه دهخدا
سلیمان . [س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ایوب بن مطر اللحمی الشامی طبرانی . از محدثان بزرگ بود. رجوع به طبرانی شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دعیم . طبرانی و بغوی او را به ضعف متهم کنند. (لسان المیزان ج 3 ص 168).
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) طبرانی . رجوع به سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیّر لخمی ... شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم .[ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلیمان بن احمدبن ایوب بن مطیّرلخمی طبرانی حافظ و مدرس . رجوع به سلیمان ... شود.
-
ناقط
لغتنامه دهخدا
ناقط. [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن عمران ناقط. از اهل بصره است . وی از عبداﷲ صفار و از او طبرانی روایت کند. (از الانساب سمعانی ص 551).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عصمة. لیثی طبرانی از وی حدیثی نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 158 شود.
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ح َ ] (اِخ ) ابوعقیل . طبرانی چنین آورده ، و صحیح حجاب است . رجوع به الاصابة ج 2 ص 74 و حجاب ابوعقیل شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حابس (یا عابس ). از صحابه است . طبرانی از طریق حصین بن نمیر از وی حدیثی ذکر کرده ولی اسنادش مجهول است . (الاصابة).
-
حصنی
لغتنامه دهخدا
حصنی . [ ح ِ ] (اِخ ) اسودبن مروان المقدی الحصنی . از سلیمان بن عبدالرحمان روایت دارد و سلیمان بن احمد طبرانی از وی . (معجم البلدان ).