کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پخت
واژگان مترادف و متضاد
آشپزی، طباخی، طبخ
-
cook
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پختن، اشپز، طبخ کردن
-
cooks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشپز، اشپز، پختن، طبخ کردن
-
پخت وپز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) poxtopaz غذا پختن؛ طبخ.
-
کله پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kallepaz کسی که کله و پاچۀ گوسفند طبخ میکند و میفروشد.
-
پیازآب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیازاو› [قدیمی] piyāz[']āb اشکنه که با آب، پیاز، و روغن طبخ کنند.
-
طباخی کردن
واژگان مترادف و متضاد
آشپزی کردن، خوراک پختن، غذا پختن، طبخ کردن
-
دیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dizi ظرف سفالی یا سنگی استوانهشکل که در آن آبگوشت طبخ میکنند.
-
دیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dig] dig ظرف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند.
-
پختنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) poxtani ۱. قابل پختن؛ درخور طبخ.۲. غذای پخته.
-
ساک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāk نوعی آش که با برنج، گوشت، نخود، اسفناج و آبغوره طبخ کنند.
-
رستوران
واژهنامه آزاد
جایی که در آن انواع غذا و نوشیدنی تهیه و طبخ و خورده گردد.
-
standard recipe
دستورغذای معیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] دستور طبخ آزمایششدۀ هریک از اقلام صورتغذا برای تعداد معینی از افراد
-
طبخی
لغتنامه دهخدا
طبخی . [ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به طبخ . || پُخت . آنچه ویژه ٔ فن آشپزی باشد.
-
green corn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ذرت سبز، ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید