کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طبایع
/tabāye'/
معنی
= طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. طبیعتها، سرشتها، نهادها
۲. سجایا، خویها
۳. مزاجها، طبعها
۴. طبع، قریحه
۵. چهار عنصر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبایع
واژگان مترادف و متضاد
۱. طبیعتها، سرشتها، نهادها ۲. سجایا، خویها ۳. مزاجها، طبعها ۴. طبع، قریحه ۵. چهار عنصر
-
طبایع
فرهنگ فارسی معین
(طَ یِ) [ ع . طبائع ] (اِ.) جِ طبیعت ؛ سرشت ها، نهادها.
-
طبایع
لغتنامه دهخدا
طبایع. [ طَ ی ِ ](ع اِ) رجوع به طبائع و شواهد طبایع در آنجا شود.- طبایع اربع ؛ چهار عنصر آب ، آتش ، باد و خاک .
-
طبایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طبائع، جمعِ طبیعَة] tabāye' = طبیعت
-
واژههای مشابه
-
امهات طبایع
لغتنامه دهخدا
امهات طبایع. [ اُم ْ م َ ت ِ طَ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چهارارکان است . (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تبایع
فرهنگ فارسی معین
(تَ یُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با هم داد و ستد کردن . 2 - بیعت کردن .
-
تبایع
لغتنامه دهخدا
تبایع. [ ت َ ی ِ ] (ع اِ) (از «ت ب ع ») ج ِ تَبِیع و تَبیعَة. (منتهی الارب ). تَبائِع ج ِ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تبائع و تبیع و تبیعة شود.
-
تبایع
لغتنامه دهخدا
تبایع. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) (از «ب ی ع ») با یکدیگر خرید و فروخت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر بیع کردن . (آنندراج ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : وقتی در زمان صاحب عباد رحمه اﷲ تبایعی واقع شد بر صندوقی از جمله ٔ صندوقهایی چند که مان...
-
تبایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabāyo' ۱. با هم خریدوفروش کردن.۲. بیعت کردن.
-
جستوجو در متن
-
طبیعیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طبیعیّات، جمعِ طبیعیَّة] [قدیمی] tabi'iy[y]āt علمی که از طبایع و خصایص اشیا بحث میکند.
-
سجایا
واژگان مترادف و متضاد
خویها، خصلتها، سجبیهها، طبایع، سرشتها، منشها
-
سجایا
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) جِ سجیه ؛ طبایع .