کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طباق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طباق
/tebāq/
معنی
۱. (ادبی) = متضاد
۲. (صفت) مطابق؛ برابر.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] دو چیز را با هم سنجیدن و موافق ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طباق
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) سنجیدن و موافق کردن دو چیز با هم . 2 - (ص .) مطابق ، برابر.
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طبقة. رجوع به طبقة شود.
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طِ ] (ع اِ) موافق . برابر. و منه : والسموات طباق ٌ، جهت مطابقه بعض مر بعض را. یا آنکه بعض آن بالای بعض است . (منتهی الارب ). قوله تعالی : الذی خلق سبع سموات طباقاً ؛ آن خدائی که بیافرید هفت آسمان را طبق بر بالا نهاد. یقال : اطبقت الشی ٔ؛ اذا...
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طُب ْ با ] (ع اِ) درختی است که در کوههای مکه روید. نوشیدن و ضماد آن نافع است مر زهرها را و جهت خارش و گر و تبهای کهنه و مغص و یرقان و سده های جگر شدیدالاسخان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غافث است و آن گلی باشد لاجوردی و درازشکل و از حوال...
-
طباق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tebāq ۱. (ادبی) = متضاد۲. (صفت) مطابق؛ برابر.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] دو چیز را با هم سنجیدن و موافق ساختن.
-
واژههای همآوا
-
تبعق
لغتنامه دهخدا
تبعق . [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] (ع مص ) تبعق المزن ؛ سخت فروریختن ابر باران را. || تبعق در کلام ؛ ناگاه بسخن درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناگاه فرود آمدن چیزی بر کسی .(صراح اللغة) (آنندراج ). || ریخته شدن آب .(زوزنی ). || دفع کردن ...
-
جستوجو در متن
-
ترهلا
لغتنامه دهخدا
ترهلا. [ ت َ هََ ] (اِ) ترهلان . طُبّاق . طُبّاقَه . قونیزا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طباق و طباقه و ترهلان شود.
-
قوشیرا
لغتنامه دهخدا
قوشیرا. [ ] (معرب ، اِ) طباق . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
ترهلان
لغتنامه دهخدا
ترهلان . [ ت َ هََ ] (اِ) قونیزه . قونیزا. طُبّاق .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است که به یونانی فوثیراگویند و آن را به عربی ط...
-
طباقة
لغتنامه دهخدا
طباقة. [ طُب ْ با ق َ ] (ع اِ) طباق . ترهلان . ترهلا. قونیزا.
-
طرهامال
لغتنامه دهخدا
طرهامال . [ طَ ] (معرب ، اِ) غافث است . (فهرست مخزن الادویة). ظاهراً این کلمه مصحف ترهلان یا ترهلا باشد که درزبان بربر آن را بر غافث یا طباق اطلاق کنند. رجوع به مفردات ابن البیطار ذیل طباق و ترجمه ٔ لکلرک شود.
-
بتل
لغتنامه دهخدا
بتل . [ ب ِ ت َ ] (اِ) نام طبقه ٔ دوم از هفت طباق زمین بر طبق عقیده ٔ هندوان بنا به روایت بشن پران . (از ماللهند بیرونی ص 113).
-
تکافو
لغتنامه دهخدا
تکافؤ. [ ت َ ف ُءْ ](ع مص ) با یکدیگر برابر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برابر شدن و برابر ایستادن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). با همدیگر برابر شدن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از اقرب الموارد): والمسلمین تتکافاء دماؤهم ؛ ای تتساوی فی ...