کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طباخی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طباخی کردن
مترادف و متضاد
آشپزی کردن، خوراک پختن، غذا پختن، طبخ کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طباخی کردن
واژگان مترادف و متضاد
آشپزی کردن، خوراک پختن، غذا پختن، طبخ کردن
-
واژههای مشابه
-
کتاب طباخی
دیکشنری فارسی به عربی
کتاب الطبخ
-
جستوجو در متن
-
راستا راست
لغتنامه دهخدا
راستا راست . (ق مرکب ) برابر. مساوی . سواء. سوی : زیدبن علی بر یکجای درنگ نکردی از بیم آنکه یوسف بن عمرو بداند و یکچند پیش از دیان بود و شاعیان همی آمدند و او را بیعت همی کردند بر کتاب خدای و سنت رسول صلی اﷲ علیه و سلم و جهاد کردن با ظالمان ... و بخش...
-
رزیدن
لغتنامه دهخدا
رزیدن . [ رَ دَ ] (مص ) رنگ کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ خطی ) (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (فرهنگ اوبهی ). رنگرزی کردن . (یادداشت مؤلف ) : آفتابت طباخی می کند و ماهت صبا...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...
-
دامغان
لغتنامه دهخدا
دامغان . (اِخ ) شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است :طول 54 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه . عرض 36 درجه و 9 دقیقه 48 ثانیه . ارتفاع 1130 گز و اختلاف س...
-
ذوالیمینین
لغتنامه دهخدا
ذوالیمینین . [ ذُل ْ ی َ ن َ ] (اِخ ) لقبی است که مأمون بطاهر داد، از آن روی که در جنگ با علی بن عیسی شمشیر به هر دو دست بگرفت و بزد بر سر و خودش و سر بدونیم کرد. و محمدبن جریر طبری رحمة اﷲ علیه ایدون گوید... مأمون نامه کرد بتازی و بخط خویش توقیع ز...
-
غلام
لغتنامه دهخدا
غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا ح...