کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاووسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاووسی
/tāvusi/
معنی
۱. رنگ سبز طلایی؛ به رنگ پر طاووس.
۲. دارای چنین رنگی.
۳. (اسم) (زیستشناسی) درختچهای زینتی با شاخههای نازک سبزرنگ، برگهای باریک ساده، و گلهای زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونههای مختلف دارد.
۴. [قدیمی] نوعی جامۀ رنگین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مربوط به طاووس
۲. به رنگ طاووس، سبز براق مایل به بنفش، مطوس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاووسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. مربوط به طاووس ۲. به رنگ طاووس، سبز براق مایل به بنفش، مطوس
-
طاووسی
فرهنگ فارسی معین
[ معر - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به طاوس . 2 - سبز زرین ، سبز دینارگون . 3 - آن که به چند رنگ زند. 4 - نوعی جامة رنگین .
-
طاووسی
لغتنامه دهخدا
طاووسی . [ وو ] (ص نسبی ، اِ) رجوع به طاوسی شود.
-
طاووسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طاووس) [معرب. فارسی] tāvusi ۱. رنگ سبز طلایی؛ به رنگ پر طاووس.۲. دارای چنین رنگی.۳. (اسم) (زیستشناسی) درختچهای زینتی با شاخههای نازک سبزرنگ، برگهای باریک ساده، و گلهای زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونههای مختلف دارد.۴. [قدیمی...
-
واژههای مشابه
-
علاءالدین طاووسی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین طاووسی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) یحیی بن عبدالمطلب قزوینی شافعی . وی مدرس مدرسه ٔ مستنصریه ٔ بغداد بود. او راست : شرح الحاوی الصغیر فی الفروع للشیخ نجم الدین عبدالغفاربن عبدالکریم قزوینی ، که این شرح رادر 775 هَ . ق . بپایان رس...
-
جستوجو در متن
-
pavonine
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pavonine، طاوسی، طاووسی
-
peacock blue
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طاووس آبی، رنگ ابی مایل بسبز، رنگ ابی طاووسی
-
مزمئت
لغتنامه دهخدا
مزمئت . [ م ُ م َ ءِت ت ](ع ص ) آن که به چندین رنگ زند . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). طاووسی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المنعم طاووسی ، ملقب برکن الدین . یکی از بزرگان صوفیه ٔ دمشق است و به سال 704 هَ .ق . درگذشته است .
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) دختر محمدبن رشیدالدین دختر شمس ابرقوهی . از زنان محدث بود. و در رجب سال 711 هَ .ق . متولد شد و عمری طولانی کرد. طاووسی بعضی کتب حدیث را نزد او فراگرفته است . (از اعلام النساء از الضوء اللامع سخاوی ).
-
سرما
لغتنامه دهخدا
سرما. [ س َ ] (اِ) سرما (از: سرد) به شباهت با گرما (از: گرم ) ساخته شده (والا میبایست سردا بشود). (دارمستتر تتبعات ایرانی ج 1 ص 267). همین شکل در پهلوی نیز وجود دارد: «سرماک » برابر «گرماک » . گیلکی «سرمه » ، فریزندی و یرنی و نطنزی «سرما» ، سمنانی «س...
-
شبانگه
لغتنامه دهخدا
شبانگه . [ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) مرکب از شب + «گه » مخفف گاه پسوند زمان و مکان . شبانگاه : شبانگه رسیدند دل ناامیدبدان دژ که خواندندی او را سپید. فردوسی .شبانگه چو بنشست بر تخت ماه سوی آسیا شد به نزدیک شاه . فردوسی .شبانگه به درگاه بردش کش...
-
کوثر
لغتنامه دهخدا
کوثر. [ک َ ث َ ] (اِخ ) جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهری در بهشت . (از اقرب الموارد): چشمه ٔ کوثر. حوض کوثر.نهر کوثر : انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108)؛ ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه ٔ تفسیر ط...