کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاوس آتش پر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاوس ملائک
لغتنامه دهخدا
طاوس ملائک . [ وو س ِ م َءِ ] (اِخ ) طاوس الملائکة. لقب جبرائیل : طاوس ملائک بنوا مدح تو خوانداندر قفس سدره چو قمری و چو دراج . سوزنی .طاوس ملائکه ز تو شایدگر چون عنقا در آشیان ماند.سیدحسن غزنوی .
-
طاوس یمانی
لغتنامه دهخدا
طاوس یمانی . [ وو س ِ ی َ ] (اِخ ) ابن کیسان الخولانی الهمدانی الیمانی اهل یمن و از ابناءالفرس است . یکی از اعلام تابعین بشمار است ، از ابن عباس و ابی هریرة استماع حدیث کرده ، مجاهد و عمروبن دینار از او روایت کنند، و از طبقه ٔ مالک بن دینار الصوفی و ...
-
طاوس العرفاء
لغتنامه دهخدا
طاوس العرفاء. [ وو سُل ْ ع ُ رَ ] (اِخ ) نزد طایفه ٔ یزیدیه ، شیطان را طاوس العرفاء خوانند.
-
طاوس العلماء
لغتنامه دهخدا
طاوس العلماء. [ وو سُل ْ ع ُ ل َ ] (اِخ ) لقب ابوالقاسم جنید. یکی از بزرگان و مشاهیر متصوفه . رجوع به جنید شود. (از کشف المحجوب هجویری ).
-
طاوس الملائکة
لغتنامه دهخدا
طاوس الملائکة. [ وو سُل ْ م َ ءِ »َ ] (اِخ ) لقب جبرائیل .
-
طاوس پیکر
لغتنامه دهخدا
طاوس پیکر. [ وو پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) با پیکری چون پیکر طاوس . با اندام زیبا و رنگارنگ : دگر ره لعبت طاوس پیکرگشاد از درج لؤلؤ تنگ شکر.نظامی .
-
طاوس جمال
لغتنامه دهخدا
طاوس جمال .[ وو ج َ ] (ص مرکب ) بزیبائی طاوس . بجمال طاوس : تا غزالی صید کند یا طاوس جمالی در قید آرد.(سندبادنامه ص 259).
-
طاوس خرام
لغتنامه دهخدا
طاوس خرام . [ وو خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) خرامنده چون طاوس . با رفتار طاوس .
-
طاوس دم
لغتنامه دهخدا
طاوس دم . [ وو دُ ] (ص مرکب ) که دمی چون طاوس دارد : ز حلق خروسان طاوس دم فروریخت در طاسها خون خم .نظامی .
-
طاوس رنگ
لغتنامه دهخدا
طاوس رنگ . [ وو رَ ] (ص مرکب ) هر رنگ که به طلائی زند. به رنگ طاوس . مطوّس : ز پستان آن گاوطاوس رنگ برافراختی چون دلاور پلنک . فردوسی .نشستنگه رود و می ساختندز بیگانه خرگه بپرداختندبدیبا زمین کرده طاوس رنگ ز دینار و دیبا چو پشت پلنگ . فردوسی .ز دیبا ...
-
طاوس زیب
لغتنامه دهخدا
طاوس زیب . [ وو ] (ص مرکب ) به زیور طاوس : ازین مه پاره ٔ عابدفریبی ملایک صورتی طاوس زیبی .سعدی .
-
طاوس فش
لغتنامه دهخدا
طاوس فش . [ وو ف َ ] (ص مرکب ) طاوس رفتار. طاوس وش .
-
طاوس کردار
لغتنامه دهخدا
طاوس کردار. [ وو ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار طاوس . با رفتار طاوس : بدین طاوس کرداری همائی روان شد چون تذروی در هوائی .نظامی .
-
طاوس لو
لغتنامه دهخدا
طاوس لو. [ وو ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . در 12هزارگزی جنوب ترکمان و 10هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه . کوهستانی . معتدل . با 160 تن سکنه . آب آن از چشمه محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالر...
-
طاوس وار
لغتنامه دهخدا
طاوس وار. [ وو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند طاوس . طاوس خرام . طاوس رفتار : در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب طاوس وار پای گل آلود می بریم .خاقانی .