کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن احمد. کنیت وی ابوالحسن ، و محدّث است .
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن کیان . از تابعین بود. (تاریخ گزیده ص 847).
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن مکحول . حمداﷲ مستوفی او را ازصحابه شمرده است . رجوع به تاریخ گزیده ص 231 شود.
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) معاصر عمربن عبدالعزیز که در ده کلمه به عمربن عبدالعزیز موعظه کرده است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 126 شود.
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) موضعی است در نواحی بحر فارس ، که غُلاّب حضرمی مالک آنجا بود، از طریق دریا لشکری بدان جای گسیل کرد، چون خلیفه ٔ وقت (عمربن الخطاب ) اجازه ٔچنین امری بدو نداده بود، بر او خشم گرفت . و او را از شغل بازداشت ، او نیز شبانگاه بسوی کوفه...
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) نام مادر المستنجد باﷲ ابوالمظفر یوسف بن المقتفی . از خلفای عبیدیان (فاطمیان ) زنی گرجی بوده است . رجوع به تاریخ الخلفا ص 293 شود.
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) یکی از ابنیه و آثار سلاطین صفویه در شهر اصفهان .
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ )نام زوجه ٔ اصفهانی فتحعلیشاه قاجار که وی تخت طاوس دوم را بنام وی ساخته است .
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ )یکی از سرداران عظیم الشأن دوره ٔ تیموری ، که بر امیرتیمور یاغی شد، و در سال 797 هَ . ق . به امر و فرمان آن صاحبقران بقتل رسید. (حبیب السیر ج 2 ص 150).
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر آن طویس است بعد از حذف زیادات . ج ، اطواس ، و طواویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال الدین دمیر...
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [وو ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل . در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد و سه هزارگزی خاوری راه مالرو برج میرگل به ده دوست محمد. جلگه و گرم و معتدل . با 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهلی ...
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [وو ] (اِخ ) نام جد ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن طاوس بن هرمزدبن ملک بن شیبان است . نام طاوس به روایتی مرزبان بود علمدار مرتضی علی رضی اﷲ عنه و امیرالمؤمنین علی کرم اﷲ وجهه در حق او دعا کرد بارک اﷲ فیک و فی نسلک بدان برکت این مرتبه یافت . (تاریخ...
-
واژههای مشابه
-
ابن طاوس
لغتنامه دهخدا
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید جمال الدین ابوالفضائل احمدبن موسی حسنی حلّی ، برادر رضی الدین علی . فقیه و ادیب و محدث شیعی . شاگرد ابن نما و ابن معد و استاد علامه و ابن داود. هشتادودو تصنیف داشته ،از آن جمله است : کتاب بشری . ملاذالعلماء. حل الا...
-
ابن طاوس
لغتنامه دهخدا
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر علوی حسنی . اشهرمردان این خاندان ، برادر جمال الدین احمد. مستنصر خلیفه نقابت علویان بدو تکلیف کرد و او امتناع ورزید. سید را با ابن علقمی وزیر صحبت و دوستی بوده و پانزده سال در بغداد اق...