کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاهر سر و علانیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاهر سر و علانیه
لغتنامه دهخدا
طاهر سر و علانیه . [ هَِ رِ س ِرْ رُ ع َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی باشد که در ایفای حقوق حق و خلق ، برای آنکه مراعات هر دو جانب را کرده باشد، سعی و کوشش بلیغ مرعی دارد. کذا فی اصطلاحات الصوفیه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). کسی که حقوق خدا و خل...
-
واژههای مشابه
-
طاهر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاک شدن، پاکیزه شدن، تمیز شدن، نظیف شدن ≠ نجسشدن، کثیف شدن، ناپاک شدن، ۲. طیب شدن ۳. بری از گناه شدن
-
طاهر کردن
واژگان مترادف و متضاد
آب کشیدن، پاک کردن، تطهیر کردن ≠ نجس کردن
-
ابن طاهر
لغتنامه دهخدا
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ابومنصور بغدادی شود.
-
ابن طاهر
لغتنامه دهخدا
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) رجوع به عبداﷲبن طاهر خزاعی شود.
-
طاهر خزاعی
لغتنامه دهخدا
طاهر خزاعی . [ هَِ رِ خ ُ] (اِخ ) رجوع به طاهربن عبداﷲبن طاهربن حسین شود.
-
طاهر دکنی
لغتنامه دهخدا
طاهر دکنی . [ هَِ رِ دَ ک َ ] (اِخ ) معروف به شاه محمد طاهر فرزند سید مهدی دکنی متوفی به سال 956 هَ . ق . او راست : تفسیر شاه محمد طاهر که حاشیه ای بر تفسیر بیضاوی است . (از الذریعه ج 4 ص 280).
-
طاهر رمزی
لغتنامه دهخدا
طاهر رمزی . [ هَِ رِ رَ ] (اِخ ) رئیس معلمین دانشکده ٔ صنایع شهر خرطوم ، در بخش «برادة». او راست : «دررالاستفادة، فی فن البرادة» این کتاب در مطبعة السلفیة (مصر) به سال 1341 هَ . ق . / 1923 م . به طبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225).
-
طاهر طائی
لغتنامه دهخدا
طاهر طائی .[ هَِ رِ ] (اِخ ) (امیر) ابوالعباس طاهر . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
-
طاهر عطار
لغتنامه دهخدا
طاهر عطار.[ هَِ رِ ع َطْ ط ] (اِخ ) رجوع به طاهر مشهدی شود.
-
طاهر علک
لغتنامه دهخدا
طاهر علک . [ هَِ رِ ع َ ] (اِخ ) ممدوح سوزنی بوده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 195 شود.
-
طاهر علوی
لغتنامه دهخدا
طاهر علوی . [هَِ رِ ع َ ل َ ] (اِخ ) معروف به میرزا طاهر علوی . درتذکره ٔ نصرآبادی شرح حال وی بدینسان آمده است : جوان قابل صالحی است . در تحصیل سعی کرد. شعرش این است :امشبم چون شیشه ٔ می دل ز تنهائی پر است همچو ساغر همدمی کو تا دلی خالی کنم .(تذکره ٔ...
-
طاهر قزوینی
لغتنامه دهخدا
طاهر قزوینی . [ هَِ رِ ق َزْ ] (اِخ ) طاهربن حاتم بن ماهویه ٔ قزوینی . او راست : کتاب الحدیث که نجاشی به چهار واسطه از آن روایت کرده است . (الذریعه ج 6 ص 230).
-
طاهر کاشی
لغتنامه دهخدا
طاهر کاشی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) از وزرای سلطان ابوالمظفر رکن الدین ملک ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه بوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 520 شود.