کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاهر رمزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاهر قزوینی
لغتنامه دهخدا
طاهر قزوینی . [ هَِ رِ ق َزْ ] (اِخ ) طاهربن حاتم بن ماهویه ٔ قزوینی . او راست : کتاب الحدیث که نجاشی به چهار واسطه از آن روایت کرده است . (الذریعه ج 6 ص 230).
-
طاهر قزوینی
لغتنامه دهخدا
طاهر قزوینی . [ هَِ رِ ق َزْ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ حزین آرد: وحیدالزمان میرزا طاهر علیه الرحمه یگانه ٔ روزگار و از غایت اشتهار بی نیاز از تعریف است . موطن و مولدش دارالسلطنه ٔ قزوین . در بدایت حال ، تحصیل مقدمات علمیه نموده ، به فن سیاق و ممارست مها...
-
طاهر کاشانی
لغتنامه دهخدا
طاهر کاشانی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) معروف به شاه طاهر کاشانی فرزند رضی الدین اسماعیلی . حسین شاگرد محقق خضری مؤلف کتاب (الحیدریة) فی شرح الجعفریة الکرکیة که آنرا بسال 950 هَ . ق . تألیف کرده است . (الذریعه ج 7 ص 125). رجوع به ج 2 ص 406 و ج 3ص 6 و ج 4 ص...
-
طاهر کاشی
لغتنامه دهخدا
طاهر کاشی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) از وزرای سلطان ابوالمظفر رکن الدین ملک ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه بوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 520 شود.
-
طاهر کاشی
لغتنامه دهخدا
طاهر کاشی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) معروف به محمدطاهر نقاش متخلص به کاشی . صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: خامه ٔ فکرش چهره ٔ عروسان معنی گشاید و دیبای زربفت سخن را بی تأمل نقش بندی نماید. طبعش نهایت لطف و دقت را دارد به امر نقش بندی در کاشان مشغول است ، اگرچه...
-
طاهر کرخی
لغتنامه دهخدا
طاهر کرخی . [ هَِ رِ ک َ ] (اِخ ) در تاریخ بیهقی نام وی بدین سان آمده است : و بیاید در تاریخ پس از این بابی سخت مشبع آنچه رفت در سالاری تاش و کدخدائی دو عمید بوسهل حمدوی و طاهر کرخی که در آن بسیار سخن است تا دانسته آید. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 282). و ...
-
طاهر کنده
لغتنامه دهخدا
طاهر کنده . [ هَِ رِ ک َ دَ] (اِخ ) وکیل بلگاتگین . بهمین صورت نام طاهری در فهرست اعلام تاریخ بیهقی چ فیاض ص 241 آمده و عبارت متن تاریخ بیهقی چنین است : حاجب بزرگ بلگاتگین ایشان (کوتوال ترمذ و سرهنگان ) را به نیم ترک پیش خویش بنشاند و طاهر کنده (؟) و...
-
طاهر محتسب
لغتنامه دهخدا
طاهر محتسب . [ هَِ رِ م ُ ت َ س ِ ] (اِخ ) مافروخی نام وی را در ذیل متقدمان از استادان علم نحو واعراب و تصریف و لغت عرب و فحول شاعران عربی و پارسی و اهل توقیع و انشا آورده است . رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 124 و تاریخ اصفهان مافروخی ص 32 شود.
-
طاهر مرعشی
لغتنامه دهخدا
طاهر مرعشی . [ هَِ رِ م َ ع َ ] (اِخ ) سیدمحمد طاهربن سیدعلی بن سیدعلاءالدین بن محمد مرعشی . از شاگردان علامه ٔ مجلسی بوده و نواده ٔ او سیدشهاب الدین که سیدمحمدطاهر یکی از اجداد مادری وی بوده بدین امر اشاره کرده است . او راست : حواشی بر کتب طبی ، مان...
-
طاهر مروزی
لغتنامه دهخدا
طاهر مروزی . [ هَِ رِ م َرْ وَ ] (اِخ ) ملقب به شرف الزمان . طبیب دربار ملکشاه سلجوقی . او راست : طبایعالحیوان که در ربع اول قرن دوازدهم میلادی این کتاب را در علوم طبیعی تألیف کرده است و هم او را کتابی است در جغرافیای عالم که اخبار چین ، ترک و هند ر...
-
طاهر مستوفی
لغتنامه دهخدا
طاهر مستوفی . [ هَِ رِ م ُ ت َ ] (اِخ ) رئیس دیوان استیفاء دربار غزنوی بود. و بعد از عزل احمدبن حسن میمندی ، بوزارت نامزد شد، اما سلطان محمود گفت : او از همه شایسته تر است ، اما او بسته ٔ کار است و من شتاب زده ، در خشم شوم ، دست و پای او از کار بشود....
-
طاهر مشهدی
لغتنامه دهخدا
طاهر مشهدی . [ هَِ رِ م َ هََ ] (اِخ ) میرزا محمدطاهر مشهور به وزیرخان برادر میرزا محمدرفیعبن محمد مشهدی ، متخلص به باذل متوفی به سال 1124 یا 1123 هَ . ق . رجوع به الذریعه ج 7 ص 91 شود.
-
طاهر مشهدی
لغتنامه دهخدا
طاهر مشهدی . [ هَِ رِم َ هََ ] (اِخ ) در مشهد مقدس رضوی به عطاری مشغول بوده ، گویند در عهد شباب به عالم بقا رفت . از اوست :از فریب باغبان غافل مباش ای عندلیب پیش از این من هم درین باغ آشیانی داشتم . (آتشکده ص 76) (قاموس الاعلام ج 4).صاحب تذکره ٔ نصرآ...
-
طاهر مقدسی
لغتنامه دهخدا
طاهر مقدسی . [ هَِ رِ م َ دِ / م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) از طبقه ٔ ثالثه است از بزرگان مشایخ شام ، و قدمای ایشان . ذوالنون مصری را دیده ، و با یحیی جلا صحبت داشته ، عالم بوده . گویند شبلی وی را حبرالشام خواندی . طاهر مقدسی گوید: ذوالنون مرا گفت : العلم ف...
-
طاهر نائینی
لغتنامه دهخدا
طاهر نائینی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) یکی از شعراء فارسی زبان و از اهالی قصبه ٔ نائین تابع اصفهان بوده است در آتشکده ٔ آذر، و قاموس الاعلام ، این بیت به نام او ثبت شده است :آنکه هر شب هوس سوختن ما میکردکاش می آمد و امروز تماشا میکرد. (آتشکده ص 173) (قاموس ...