کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاهری
لغتنامه دهخدا
طاهری . [ هَِ ] (ص نسبی ) آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. (سمعانی ).
-
طاهری
لغتنامه دهخدا
طاهری . [ هَِ ](اِخ ) ابوبکر محمدبن محمدبن اسماعیل طاهری . وی از ابوحفص بن شاهین روایت کرده است . او از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).
-
طاهری
لغتنامه دهخدا
طاهری . [ هَِ ](اِخ ) ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان ، کنار شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه . جلگه ، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آنجا غلات ، خرما، تنباکو و پیاز. شغ...
-
طاهری
لغتنامه دهخدا
طاهری . [ هَِ ](ص نسبی ، اِ) نام قسمی کاغذ در قدیم ، منسوب به طاهردوم از امراء طاهریه ٔ خراسان . (فهرست ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
علی طاهری
لغتنامه دهخدا
علی طاهری . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن . وی در سال 809 هَ . ق . متولد شد و با برادرش عامر برای بدست گرفتن حکومت یمن مجاهدت می کرد تا ای...
-
چشمه طاهری
لغتنامه دهخدا
چشمه طاهری . [ چ َ م َ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 114 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقعاست . این آبادی در دامنه واقع شده و هوایی معتدل با8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
حریم طاهری
لغتنامه دهخدا
حریم طاهری . [ ح َ م ِ هَِ ] (اِخ ) حریم الطاهری . نام محله ای است در شرق بغداد بالا منسوب به عبداﷲبن طاهربن حسین . و در آنجا او و ملازمانش حرم و خانه ها داشتند و آثاری از آن تا دیری بر جای بوده است که درآخر دستخوش رخنه های دجله گردیده و از میان بشده...
-
جستوجو در متن
-
علی جرمی
لغتنامه دهخدا
علی جرمی . [ ع َ ی ِ ج َ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد طائی جرمی کوفی ، مشهور به طاهری و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی طاهری شود.
-
کافری
لغتنامه دهخدا
کافری . [ ف ِ ] (اِخ ) نام کوهی است در سمت جنوبی کله وار و قسمت شمالی بندر طاهری از بلوک سیراف .
-
ابواحمد
لغتنامه دهخدا
ابواحمد. [ اَ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به عبیداﷲ طاهری ابن عبداﷲبن طاهربن الحسین بن مصعب رزیق ماهان شود.
-
اختر
لغتنامه دهخدا
اختر. [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام محلی بسیراف در 256500 گزی بوشهر میان کنگان و طاهری .
-
گوهرنژاد
لغتنامه دهخدا
گوهرنژاد. [ گ َ / گُو هََ ن ِ ] (ص مرکب ) دارای نژادی بگوهر. اصیل و نژاده : طاهری ، گوهرنژادی از نژاد طاهری عزم او عزم وکمال او کمال و رای ، رای . منوچهری .کسادی چون کشم گوهرنژادم نخوانده چون روم آخر نه بادم . نظامی .چو گوهرنهادست و گوهرنژادخطرناکی گ...
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیبانی . یکی از والیان هرات بعد از درگذشت عبداﷲ طاهر است . (تاریخ خاندان طاهری ص 166).
-
زاهدة
لغتنامه دهخدا
زاهدة. [ هَِ دَ ] (اِخ ) دختر محمدبن عبداﷲ طاهری از روایت کنندگان حدیث است و مقاتلی مشیخه ٔ وی را ضبط کرده است . ابن جمیزی و شادی و ابن حبان وی را اجازت داده اند. (از الدررالکامنة).