کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طامح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طامح
معنی
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - زن نافرمان . 2 - زن چشم چران . 3 - خوب و عالی از هر چیز.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. سرکش، نافرمان
۲. چشمچران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طامح
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرکش، نافرمان ۲. چشمچران
-
طامح
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - زن نافرمان . 2 - زن چشم چران . 3 - خوب و عالی از هر چیز.
-
طامح
لغتنامه دهخدا
طامح . [ م ِ ] (ع ص ) زن که بی اجازت شوی در اهل خود رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن نافرمان . سرکش . (غیاث اللغات ). || زن نگرنده بسوی مردان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- اِمراة طامح یا امراة طماحة؛ زن که بشهوت به مردان نگرد. زن چشم چران . || بلند...
-
طامح
دیکشنری عربی به فارسی
جويا , طالب , داوطلب کار يا مقام , ارزومند , حروف حلقي
-
واژههای همآوا
-
طامه
واژگان مترادف و متضاد
۱. امر عظیم، حادثه عظیم، بلای عظیم، حادثه بزرگ ۲. رستاخیز، روزقیامت، محشر ۳. داهیه، مصیبت، بلای سخت
-
طعمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوراک، غذا، نواله، خوردنی، رزق، روزی ۲. صید ۳. خوراکجانور
-
طامه
فرهنگ فارسی معین
(مِّ) [ ع . طامة ] (اِ.) 1 - بلای بزرگ . 2 - روز قیامت .
-
طعمه
فرهنگ فارسی معین
(طُ مَ) (اِ.) خوردنی ، خوراک .
-
طامه
لغتنامه دهخدا
طامه . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جی بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . در چهارهزارگزی شمال اصفهان و سه هزارگزی باختر راه اصفهان به برخواره . جلگه و معتدل . با 161 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات ، پنبه و تریاک و صیفی . شغل اهالی زراعت و راه ...
-
طامه
لغتنامه دهخدا
طامه . [ م َ ] (اِخ ) دهی است ازبخش نطنز شهرستان کاشان در 60هزارگزی جنوب نطنز به اردستان . کوهستانی سردسیر. با 1100 تن سکنه . آب آن از 8 رشته قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات و میوه جات وگلابی آن به خوبی مشهور است . شغل مردان : زراعت است وعده ای برای ...
-
طامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طامَّة] [قدیمی] tāmme بلای سخت که بالاتر از همۀ بلاها باشد؛ داهیه؛ بلا؛ حادثۀ عظیم.
-
طعمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طعمَة] to'me ۱. خوراکی که برای به صید حیوانات و ماهیان استفاده میشود.۴. جانور کوچکی که خوراک جانوران قویتر میشود.۵. کسی یا چیزی که برای سوءاستفاده مورد توجه قرار میگیرد.
-
طَعْمُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
طعمش - مزه اش