کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تال
لغتنامه دهخدا
تال . [ لِن ْ ] (ع ص ) از تِلو به معنی خواندن و قرائت کردن قاری . تلاوت کننده . و در حدیث است تال ِ للقرآن والقرآن یلعنه ُ.
-
تعل
لغتنامه دهخدا
تعل . [ ت َ ع َ ] (ع اِ) سوزش حلق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حرارت و سوزش حلق خشک . (از اقرب الموارد).
-
تال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] (زیستشناسی) tāl = تار۴
-
تال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (جغرافیا) [قدیمی] tāl = تالاب
-
تال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] [قدیمی] tāl ۱. طبق فلزی.۲. نوعی زنگ پیالهمانند که رقاصان بر سر دو انگشت میبندند و هنگام رقص بر هم میزنند.
-
تال
لهجه و گویش بختیاری
tâl تار.
-
جستوجو در متن
-
طیل
لغتنامه دهخدا
طیل . (ع اِمص ، اِ) درنگی . مکث ، یقال : طال طیلک ؛ ای مکثک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زندگانی . (آنندراج ). گویند: طال طیلک ؛ای عمرک . (منتهی الارب ). || غیبت . گویند: طال طیلک ؛ ای غیبتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طول .
-
ویسک
لغتنامه دهخدا
ویسک . [ وِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
طیل
لغتنامه دهخدا
طیل . [ ی َ ] (ع اِ) پای بند ستور یا رسن دراز که بدان ستور را بعلف بندند. یقال : ارخ للفرس طیله ؛ یعنی دراز کن رسن آن را. || (اِمص ، اِ) عمر. || درنگی . || غیبت ، یقال : طال طیلک . (منتهی الارب ). درازی . یقال : طال طیلک ؛ ای مدتک . (مهذب الاسماء).
-
زروار
لغتنامه دهخدا
زروار. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طال است که در بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کانی سیب
لغتنامه دهخدا
کانی سیب . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 22هزارگزی شمال باختری بانه 2هزارگزی شیدیله . دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
هیکلة
لغتنامه دهخدا
هیکلة. [ هََ ک َ ل َ ] (ع ص ) زن کلان جثه ٔ دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (مص ) تمام شدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیکل الزرع هیکلة؛ نما و طال . (اقرب الموارد).
-
متطال
لغتنامه دهخدا
متطال . [ م ُ ت َ طال ل ] (ع ص ) آن که گردن دراز کند تا دور نگرد. (آنندراج ). کسی که گردن دراز می کند برای دیدن چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تطالل و متطاول شود.
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . (ع اِمص ، اِ) زیادت . فزونی . (منتهی الارب ) افزونی . (مهذب الاسماء). فضل . || علو. || سعه . فراخی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). دستگاه . (منتهی الارب ). || توانگری . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). غنی ̍. توانائی . (منتهی الارب ). قدرت . (م...
-
کانی پیزمکه
لغتنامه دهخدا
کانی پیزمکه . [ م ِ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 25هزارگزی شمال باختری بانه و چهارهزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ بانه به سردشت . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 15 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ...