کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طالع شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طالع شدن
مترادف و متضاد
طلوع کردن، دمیدن، برآمدن، ≠ غروب کردن، افول کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طالع شدن
واژگان مترادف و متضاد
طلوع کردن، دمیدن، برآمدن، ≠ غروب کردن، افول کردن
-
طالع شدن
لغتنامه دهخدا
طالع شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن . طلوع کردن . صبح طالع شدن ؛ دمیدن . (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). سرزدن آفتاب از پس کوه . برآمدن . تیغ زدن : چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شودهمچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص ...
-
واژههای مشابه
-
نگون طالع
لغتنامه دهخدا
نگون طالع. [ ن ِ ل ِ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بدبخت . (ناظم الاطباء). نگون اختر. نگون بخت . وارون بخت : گِل آلوده ای راه مسجد گرفت ز بخت نگون طالع اندر شگفت . سعدی .ندیدم زغماز سرگشته ترنگون طالع و بخت برگشته تر.سعدی .
-
نیک طالع
لغتنامه دهخدا
نیک طالع. [ ل ِ ] (ص مرکب ) خوش اقبال . مقبل .
-
بی طالع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitāle' بدبخت؛ بیبهره.
-
کم طالع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kamtāle' کمبخت؛ بدبخت.
-
طالع بین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) فالگیر.
-
طالع گیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) طالع - بینی .
-
طالع ور
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) [ ع - فا. ] (ص مر.)خوشبخت .
-
طالع بد
لغتنامه دهخدا
طالع بد. [ ل ِ ع ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بخت بد. طالع نحس . طالع نگون . بخت نامیمون : طالع بد بود و بداختر شدم نامزد کوی قلندر شدم .نظامی .
-
طالع پیروز
لغتنامه دهخدا
طالع پیروز. [ ل ِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ) رجوع به طالع فیروز شود.
-
طالع خجسته
لغتنامه دهخدا
طالع خجسته . [ ل ِ ع ِ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ) خجسته طالع. بخت میمون . اقبال . طالع فیروز.
-
طالع دون
لغتنامه دهخدا
طالع دون . [ ل ِع ِ ] (ترکیب وصفی ) طالع نحس . طالعنگون . بخت بد : این چه بخت نگون است و طالع دون . (گلستان ).
-
طالع سعد
لغتنامه دهخدا
طالع سعد. [ ل ِ ع ِ س َ ] (ترکیب وصفی ) طالع مسعود. بخت فرخنده . طالع خجسته . اقبال . طالع مبارک و میمون : زی طالع سعد و در اقبال خداوندفخر بشر و بر سر عالم همه افسر.ناصرخسرو.