کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طالب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طالب
/tāleb/
معنی
۱. طلبکننده؛ جوینده؛ خواهنده؛ خواهان.
۲. محصل؛ دانشآموز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جوینده ≠ مطلوب
۲. خواهنده، خواهان، خواستار، مایل
۳. محصل، تلمیذ، طلبه ≠ استاد
۴. سالک ≠ پیر، مرید، مرشد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طالب
فرهنگ نامها
(تلفظ: tāleb) (عربی) خواستار ، خواهان ؛ (در تصوف) سالک ؛ (در اعلام) طالب آملی از شعرای معروف ایران در قرنِ یازدهم (هـ.ق) .
-
طالب
واژگان مترادف و متضاد
۱. جوینده ≠ مطلوب ۲. خواهنده، خواهان، خواستار، مایل ۳. محصل، تلمیذ، طلبه ≠ استاد ۴. سالک ≠ پیر، مرید، مرشد
-
طالب
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جوینده ، خواهان . 2 - دانشجوی علوم دینی ؛ ج . طلاب .
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عثمان الازدی النحوی المقری ٔ المؤدب ، المکنی به ابی احمد البغدادی . در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بشرح مسطور در بالا آمده بدون هیچ توضیح یا ترجمه .
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی ابهری علوی حسینی .شیخ منتجب الدین قمی در فهرست خود گوید وی فقیه صالح واعظ بود و نزد شیخ جلیل محیی الدین بن الحسین بن المظفر الحمدانی حدیث آموخت ، صاحب امل الاَّمل در حق او گوید: عالم و فاضل محقق و عابد و مردی صالح و ادیب...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن قشیط، ابواحمد، المعروف به ابن السراج النحوی . وی واقف به علوم عربیت بود، و چیره بر آن . نحو را از ابوبکربن الانباری آموخت . او راست : مختصری در نحو، و کتاب عیون الاخبارو فنون الاشعار، در 401 هَ . ق . وفات کرد. (معجم ا...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 24/5هزارگزی جنوب قره آغاج و 47هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه .کوهستانی و معتدل و مالاریائی است . با 59 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قراقلعه . محصول آن غلات و نخود و ...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در جنوب خوزستان معروف به رود طالب .
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (ع ص ) جوینده . جویا. جویان . خواهنده . خواهان . خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب ). طلوب . مُلتمس . ج ، طالبون ، طالبین ، طُلاّب ، طلب ، طلبه و طُلَّب : من طالب خنج وتو شب و روزاندر پی کشتنم چرائی . عنصری .طالب و صابر...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ] (اِخ ) ابن عثمان بن محمد، ابواحمدبن ابی غالب الازدی النحوی البصری . وی از ابوبکربن الانباری نحو فراگرفت ، و در فنون عربیت بارع ، و عارف به لغت بود، در پایان زندگانی نابینا شد. ولادت وی در 319 و در 396 هَ . ق . در روزگار خلافت القادر بال...
-
طالب
دیکشنری عربی به فارسی
دانشجو , دانش اموز , شاگرد , اهل تحقيق
-
طالب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: طُلاّب و طَلَبَة] tāleb ۱. طلبکننده؛ جوینده؛ خواهنده؛ خواهان.۲. محصل؛ دانشآموز.
-
طالب
دیکشنری فارسی به عربی
طامح , مقدم الطلب
-
واژههای مشابه
-
طَّالِبُ
فرهنگ واژگان قرآن
طلب کننده