کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاق نما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاق نما
/tāqna(e,o)mā/
معنی
نمای دیوار که به شکل طاق ساخته شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاق نما
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ) (اِمر.) 1 - ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند. 2 - نمای دیوار به صورت طاق که عرض و پهنایی نداشته باشد.
-
طاق نما
لغتنامه دهخدا
طاق نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب )ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند. || نمای دیوار بصورت طاق که عرض و پهنائی نداشته باشد.
-
طاق نما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] tāqna(e,o)mā نمای دیوار که به شکل طاق ساخته شود.
-
طاق نما
لهجه و گویش تهرانی
بنائی که نمایش طاق میپزند
-
واژههای مشابه
-
طاق طاق
لغتنامه دهخدا
طاق طاق . (اِ صوت ) حکایت آواز زدن چیزی بر چیزی چنانکه جامه ٔ شسته ٔ گازران بر سنگ و جز آن : گه ز طاق طاق گردنها زدن طاق طاق جامه کوبان ممتهن .مولوی .
-
طاق شدن،طاقتش طاق شد
لهجه و گویش تهرانی
بی تحمل شدن
-
طاق افتادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدا گشتن، دور شدن ۲. بیهمتا بودن، بیهمال بودن، بیمانند بودن
-
طاق بستن
واژگان مترادف و متضاد
طاق زدن
-
طاق شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها شدن، تکشدن ۲. جدا شدن ۳. مهجور گشتن ۴. یگانهشدن، بیهمتا گشتن
-
هفت طاق
لغتنامه دهخدا
هفت طاق . [ هََ ] (ص مرکب ) آنچه دارای هفت طاق باشد. || کنایه از فلک و جهان : این راه غولدار و پل هفت طاق راتا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟خاقانی .
-
triumphal arch
طاقنصرت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] طاقی که به یادبود پیروزی خاصی، بهویژه پیروزی در جنگ، میسازند
-
طاق باز
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) (عا.) ستان بر پشت .
-
ابوالحسن طاق
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن طاق . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 329 شود.
-
جفته طاق
لغتنامه دهخدا
جفته طاق . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دو ابرو. (غیاث ).