کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاقچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاقچه
/tāqče/
معنی
فرورفتگی در دیوار برای گذاشتن اشیا؛ طاق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرواره، رف، طاق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاقچه
واژگان مترادف و متضاد
پرواره، رف، طاق
-
طاقچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِمصغ .) رف ، طاق کوچک . ؛~ بالا گذاشتن ناز کردن ، فخر فروختن .
-
طاقچه
لغتنامه دهخدا
طاقچه . [ چ َ / چ ِ ](اِ مصغر) مُصغر طاق . (آنندراج ). طاق خرد. طاقی زیرِ رَف . قسمتهای کوچک فرورفته در دیوار اطاق و جز آن که برای نهادن اشیاء و اسباب خانه سازند. جائی برای نهادن اشیاء و مایحتاج فرودتر از رف بر دیوار. رَف ِ کوتاه . جائی در کمر دیوار ...
-
طاقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی، مصغرِ طاق] tāqče فرورفتگی در دیوار برای گذاشتن اشیا؛ طاق.
-
طاقچه
دیکشنری فارسی به عربی
حافة , کوة
-
طاقچه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâxča طاری: pela طامه ای: raf طرقی: pela کشه ای: pela نطنزی: tâxča
-
طاقچه
لهجه و گویش تهرانی
رف،برجستگی روی دیوار،مَصطبه
-
واژههای مشابه
-
طاقچه پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.)پارچه ای که کف طاقچه را با آن می پوشیدند.
-
طاقچه پوش
لغتنامه دهخدا
طاقچه پوش . [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جامه ای که کف طاقچه را بدان میپوشیدند و اعیان و توانگران طاقچه پوش عروس را از زر خالص میکردند.
-
طاقچه جق
لغتنامه دهخدا
طاقچه جق . [ چ َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 40هزارگزی باختر سراسکند و 25هزارگزی بخط آهن میانه - مراغه . کوهستانی ، معتدل . با 486 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود. محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گ...
-
طاقچه داش
لغتنامه دهخدا
طاقچه داش . [ چ َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. واقع در 50هزارگزی شمال مشکین شهر و 50هزارگزی شوسه ٔ گرمی اردبیل . کوهستانی معتدل . با 82 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه م...
-
طاقچه ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
عتلة
-
طاقچه بالا گذاشتن
واژگان مترادف و متضاد
تکبر ورزیدن، افاده داشتن، افاده کردن، متکبربودن، مغرور شدن
-
ساعت طاقچه ای
لغتنامه دهخدا
ساعت طاقچه ای . [ ع َ ت ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعتی که آن را برطاقچه یا روی میز گذارند. ساعت رومیزی .