کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاقت زدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاقت زدا
/tāqatzo(e)dā/
معنی
آنچه تابوتوان را از بین ببرد؛ زدایندۀ طاقت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاقت زدا
لغتنامه دهخدا
طاقت زدا. [ ق َ زَ / زِ زُ ] (نف مرکب ) که طاقت و شکیب ببرد. که تاب و توان بزداید.
-
طاقت زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹طاقتزدای› [قدیمی] tāqatzo(e)dā آنچه تابوتوان را از بین ببرد؛ زدایندۀ طاقت.
-
واژههای مشابه
-
طاقت آوردن
واژگان مترادف و متضاد
برخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل کردن، برتابیدن، برتافتن ≠ از کوره در رفتن، برنتافتن
-
طاقت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحملداشتن، تاب آوردن، بردبار بودن ۲. مقاوم بودن
-
طاقت فرسا
فرهنگ واژههای سره
توا نفرسا
-
بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitāqat ۱. بیتاب.۲. ناتوان؛ بیتاب و توان.۳. ناشکیبا.
-
کم طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه] kamtāqat دارای تابوتوان اندک.
-
طاقت فرسا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) طاقت فرسا ین ده : آن که طاقت و شکیب ببرد، آن چه که تاب و توان بزداید.
-
بی طاقت
لغتنامه دهخدا
بی طاقت . [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طاقت ) ضعیف و ناتوان . (آنندراج ). بدون توانایی . (ناظم الاطباء). بی تاب و توان : کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترا دیدم ببرنائی فسارآهخته و لانه . کسایی .در طاعت بی طاقت و بی توش چرایی ای گاه ستمکاری ...
-
طاقت شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] tāqatšekan شکنندۀ طاقت؛ آنچه تابوتوان را از بین ببرد.
-
طاقت فرسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹طاقتفرسای› tāqatfarsā آنچه تابوتوان را از دست میبرد.
-
طاقت داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تحمل (فعل ماض)
-
طاقت فرسا
دیکشنری فارسی به عربی
ثقيل , حاد , مادة مقلصة , متعب
-
تاب و طاقت
لغتنامه دهخدا
تاب و طاقت . [ ب ُ ق َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) توانائی . نیروی مقاومت .