کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاغی
/tāqi/
معنی
سرکش؛ طغیانکننده؛ گردنکش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ≠ رام، طایع
۲. متکبر
دیکشنری
ruffian
-
جستوجوی دقیق
-
طاغی
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ≠ رام، طایع ۲. متکبر
-
طاغی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - نافرمان ، سرکش . 2 - ستمکار، ظالم .
-
طاغی
لغتنامه دهخدا
طاغی . (ع ص ) از حد درگذرنده . (منتهی الارب ). کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد. (غیاث اللغات ). || نافرمان . (منتهی الارب ). ج ، طغات . (مهذب الاسماء). غیرمنقاد. عاصی . سرکش . مرید. متجاوز از حد و قدر. غالی در کفر. زیاده رو. || ستمکار. (منتهی ال...
-
طاغی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] tāqi سرکش؛ طغیانکننده؛ گردنکش.
-
واژههای مشابه
-
طاغی شدن
واژگان مترادف و متضاد
نافرمان شدن، سرکش شدن، گردنکش شدن، عاصی گشتن
-
اغری طاغی
لغتنامه دهخدا
اغری طاغی . [ ] (اِخ ) ترکی آرارات است . رجوع به آرارات و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
پامبوق طاغی
لغتنامه دهخدا
پامبوق طاغی . (اِخ ) کوهی به شمال بایزید.
-
طاغی و یاغی
فرهنگ گنجواژه
سرکش.
-
واژههای همآوا
-
طاقی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) طاق بودن ، مفرد بودن .
-
طاقی
فرهنگ فارسی معین
(اِ. ص نسب .) نوعی کلاه که به صورت طاق است .
-
تاقی
لغتنامه دهخدا
تاقی . (ترکی ،اِ) کلاه ، از لغات ترکی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
طاقی
لغتنامه دهخدا
طاقی . (اِخ ) یکی از ممالک هند. (اخبارالصین والهند ص 4).
-
طاقی
لغتنامه دهخدا
طاقی . (ص نسبی ) منسوب به طاق . رجوع به طاق شود. || (اِ) نوعی از کلاه باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین . طاقیه : نامد درست طاقی گردون بفرق فقرکشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.ارادتخان واضح (از آنندراج ).