کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاغ
لغتنامه دهخدا
طاغ . (ع اِ) تاغ . طاق . غضاة. درختی است . (منتهی الارب ) : الا ان اﷲ عزوجل قد لطف بهم فی الحطب و ارخصه علیهم حمل عجلة من حطب الطاغ و هو الغضاء بدرهمین . (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ خوارزم ). عرفطة صلعاء؛ طاغ که سرهای شاخ وی رفته باشد. (منتهی الارب ). |...
-
واژههای مشابه
-
طاغ طاغ
لغتنامه دهخدا
طاغ طاغ . (اِ صوت مرکب ) آواز نعل درشت ، کوفتن پتک و مانند آن .
-
قارلق طاغ
لغتنامه دهخدا
قارلق طاغ . [ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است در قسمت غربی مغولستان و در منتهای سلسله جبال تیان شان و در میان 91 درجه و 30 دقیقه و 93 درجه ٔ طول شرقی کشیده شده است و به طوری که از نام آن پیداست قلل آن در تمام سال مستور از برف است . بلندترین قله ٔ آن «اومیرواتد...
-
قارلق طاغ
لغتنامه دهخدا
قارلق طاغ .[ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است در آسیای صغیر در ایالت ادرنه در شهرستان کوملجنه و در شمال غربی آن شهرستان از شرق به غرب به طول 25هزارگز کشیده شده و در حکم دنباله ٔ کوه دسیوط است . از شمال و غرب با شعب رودخانه ٔ قره چای و از شرق و جنوب با مجرای قره...
-
بش طاغ
لغتنامه دهخدا
بش طاغ . [ ] (اِخ ) نام قسمت شمال شرقی سلسله ٔ جبال قفقاز است که با یک رشته تلال با سلسله جبال البرز ارتباط می یابد. دارای آبهای معدنی فراوان است و در دامنه ٔ آن اسبهای خوب پرورش می یابد و ازین رو بطلمیوس این نقاط را «هیلپیق » یعنی جبال اسبی نامیده ا...
-
واژههای همآوا
-
طاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. درگاه، سقف ۲. رف، طاقچه ۳. رواق ۴. آسمان، فلک، سپهر ۵. ایوان ۶. انحنا، خمیدگی، قوس، وتر ۷. تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ≠ جفت ۸. ردا، طیلسان ۹. تا، لنگه ۱۰. تاک، رز، مو، زیتون ۱۱. تا، دست، طاقه
-
تاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرد، لنگه ≠ جفت ۲. تنها ۳. تا، مانند، مثل، نظیر ۴. تاغ
-
تاغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) درختی با برگ های مثلثی شکل و گل های خوشه ای .
-
تاغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) تخم مرغ .
-
تاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک تاغ .
-
طاق
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (ص .) 1 - فرد. 2 - یکتا، بی مانند.
-
طاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تاک ، مو. 2 - درختی که شاخه نداشته باشد.
-
طاق
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) 1 - سقف ، سقف محدب . 2 - طیلسان ، ردا. 3 - دست ، طاقه . 4 - رف ، طاقچه .