کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاعون اور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاعون اور
دیکشنری فارسی به عربی
ضار
-
واژههای مشابه
-
گره طاعون
لغتنامه دهخدا
گره طاعون . [ گ ِ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غلوله که نزدیک زهار و بغل از مواد موی متولد شود و آن بالخاصیت مهلک باشد. (آنندراج ) : کام عاشق چو درآید به بغل می میردغنچه بر شاخ گل ما گره طاعون است .سلیم (از آنندراج ).
-
طاعون بقری
لغتنامه دهخدا
طاعون بقری . [ ن ِ ب َق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به گاومرگی شود.
-
طاعون جارف
لغتنامه دهخدا
طاعون جارف . [ رِ ] (اِخ ) نام طاعونی است که در زمان ابن الزبیر رخ داد.
-
طاعون شیرویةالملک
لغتنامه دهخدا
طاعون شیرویةالملک . [ ن ِ ی َ تِل ْ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طاعونی بوده است که پس از طاعون عمواس در عراق پدید آمده است .
-
طاعون عمواس
لغتنامه دهخدا
طاعون عمواس . [ ن ِ ع َم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نخستین طاعونی است که در دوره ٔ اسلام پیدا شد.
-
طاعون غراب
لغتنامه دهخدا
طاعون غراب . [ ن ِ غ ُ ] (اِخ ) طاعونی که در زمان ولیدبن یزید حادث شد. و وجه تسمیه ٔ آن آن است که نخستین کس که بدین بیماری بمرد مردی غراب نام بود.
-
طاعون فتیات
لغتنامه دهخدا
طاعون فتیات . [ ن ِ ف َ ت َ ] (اِخ ) آن را طاعون اشراف نیز گویند، در زمان حجاج بروز کرد. و از آن رو بدین دو نام خوانده شده است که بسیاری از دوشیزگان و اشراف بدان هلاک شدند.
-
طاعون گاو
لغتنامه دهخدا
طاعون گاو. [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به گاومرگی شود.
-
طاعون زده
لغتنامه دهخدا
طاعون زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) طعین . مطعون . ناقةٌ بها عسفات ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده . ناقةٌ عاسف ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده . (منتهی الارب ).
-
دچار طاعون کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طاعون
-
جستوجو در متن
-
plaguey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طاعون، طاعونی، طاعون وار، تصدیع اور، ازار رسان
-
ضار
دیکشنری عربی به فارسی
مضر , پرگزند , مهلک , طاعوني , طاعون اور