کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاس چهل کلید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاس گدائی
لغتنامه دهخدا
طاس گدائی . [ س ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ گدائی که در عرف کشکول گویند. (آنندراج ) : صحن فلک پر نجوم نیست که بر درگهت طاس گدائی سپهر درگه دوران شکست .حسین ثنائی .
-
طاس لغزنده
لغتنامه دهخدا
طاس لغزنده . [ س ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طاس که لغزد. جام لغزان . || لانه ٔ موری مورچه خوار : چو در طاس لغزنده افتاد موررهاننده را چاره باید نه زور. سعدی .و رجوع به لغزنده شود.
-
طاس نگون
لغتنامه دهخدا
طاس نگون . [ س ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از آسمان است و عربان فلک خوانند. (برهان ). کنایه از فلک و آسمان است . (ناظم الاطباء).
-
طاس بین
لغتنامه دهخدا
طاس بین . (نف مرکب ) کسی که در طاس فال بیند. (آنندراج ) : بر اطراف آن قصرهای متین نشستند چون مردم طاس بین .ملاحسین صبوحی .
-
طاس کباب
لغتنامه دهخدا
طاس کباب . [ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی خوراک کثیرالاستعمال مرکب از گوشت و روغن و پیاز و برخی مواد و ادویه .
-
طاس باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [معرب. فارسی] [قدیمی] tāsbāz ۱. بازیکننده با طاس؛ آنکه با طاس قمار میکند.۲. [مجاز] حقهباز.۳. شعبدهباز.
-
طاس بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [معرب. فارسی] tāsbāzi ۱. [مجاز] حقهبازی.۲. شعبدهبازی.۳. عمل طاسباز.
-
طاس بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [معرب. فارسی] tāsbin ۱. کسی که در طاس فال میبیند.۲. آنکه بهوسیلۀ طاس جادوگری میکند.
-
طاس کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] tāskabāb نوعی خوراک کمآب که با گوشت، سیبزمینی، پیاز، و ادویه میپزند.
-
طاس شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اصلع
-
طاس اندازی
دیکشنری فارسی به عربی
ممثلون
-
جفت طاس
دیکشنری فارسی به عربی
مت
-
طاس بادیه
لهجه و گویش تهرانی
بادیهای استوانهای
-
طاس کباب
لهجه و گویش تهرانی
خورشت گوشت وبادمجان وگوجه و....آب پز
-
گژدم طاس آبگون
لغتنامه دهخدا
گژدم طاس آبگون . [ گ َ دُ م ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج عقرب است . (آنندراج ) (انجمن آرا).