کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاس باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
dicer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیکر، نراد، طاس باز
-
dicers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dicers، نراد، طاس باز
-
juggler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگر، شعبده باز، تردست، چشم بند، طاس باز
-
prestidigitator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
prestidigitator، ادم تردست، طاس باز
-
تاس باز
لغتنامه دهخدا
تاس باز. (نف مرکب ) نردباز. (ناظم الاطباء). رجوع به تاس و طاس شود. || جادوگر و افسونگر. (ناظم الاطباء). بازیگری که با تاس (کاسه ) نمایش میدهد. (از فرهنگ نظام ). رجوع به تاس بین و طاس باز و طاس بازی شود.
-
معرکه گیر
لغتنامه دهخدا
معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه هنگامه ٔ بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن . (آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. (غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. (ناظم ...
-
هوز
لغتنامه دهخدا
هوز. (اِ) آواز تند و تیز را گویند مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برآید. (برهان ) : باز بانگ اندراوفتاد به هوزآهو آزاد شد ز پنجه ٔ یوز.نظامی .
-
تاس بین
لغتنامه دهخدا
تاس بین . (نف مرکب ) تاس گردان . کسی که بر تاس (کاسه ) ادعیه نوشته و دعایی میخواند تا تاس خود به حرکت می آید و به جایی که تاس گردان میخواهد میرود.(فرهنگ نظام ). رجوع به تاس باز و ترکیبات طاس شود.
-
دوپیازه
لغتنامه دهخدا
دوپیازه . [ دُ زَ / زِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نوعی از بریان که از مسکه و زردچوبه و سیر و پیاز و دیگرافزارها ترتیب می دهند. (ناظم الاطباء). نوعی از قلیه و نانخورش . (آنندراج ). طاس کباب . (یادداشت مؤلف ):لاتخرجن من البیوت لغازة او غیر غازةلایَقتنصک ال...
-
طاسباز
لغتنامه دهخدا
طاسباز. (نف مرکب ) در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگر نیز کنند، از عالم بهان متی هندوستان . (آنندراج ) (بهار عجم ) : ز کشتی چو کردیم هنگامه سا...
-
نراد
لغتنامه دهخدا
نراد. [ ن َرْ را ] (ص ) آنکه نرد بازی می کند. آنکه بازی نرد را خوب میداند و نیک بازی می کند. از لغات مولده از آمیزش پارسی با تازی است . (ناظم الاطباء). تخته باز. تخته نردباز. ماهر در بازی نرد. نردباز. که نرد نیکو بازد. صیغه ٔ مبالغه ٔ منحوت از نرد : ...
-
شرفاک
لغتنامه دهخدا
شرفاک . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) شرفالنگ . شرفانگ . هر صدا وآواز آهسته . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). شلفاک . اسدی به معنی آواز پی ، بیت زیر (توانگر به ...) را شاهد آورده و باز به همان بیت در کلمه ٔ شلپوی در همین معنی استشهاد جسته است ....
-
معرکه
لغتنامه دهخدا
معرکه . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (از ع ، اِ) جنگ گاه و جای کارزار و این صیغه ٔ اسم ظرف است از عرک که «به معنی مالیدن و گوشمال دادن و خراشیدن » است . چون دلیران در کارزار همدیگر را می مالند لهذا جنگ گاه را، «معرکه » اسم ظرف شد. (غیاث ). میدان کارزا...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اسفکسار محمدبن خفیف شیرازی . از پیشروان طریقت صوفیه مولد و منشاء او شیراز است . پدر او از مردم آن شهر ومادرش نیشابوریه است و او جامع علوم ظاهر و باطن و ملقب بشیخ الاسلام و شیخ المشایخ بود و از شاگردان ابوطالب ...
-
تنبول
لغتنامه دهخدا
تنبول . [ تَم ْ ] (اِ) برگی باشد که در هندوستان پان گویند و با آهک و فوفل خورند. (برهان ). برگی باشد بمقدار کف دست و کوچکتر و بزرگتر از کف نیز بشود ودر ملک هندوستان با فوفل و آهک بخورند و آن را تانبول و تامول و پان نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). برگی...