کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاری
/tāri/
معنی
۱. ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است.
۲. جاری.
۳. (اسم، صفت) مسافر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آینده
۲. عارض، عارضی ≠ ذاتی
۳. گزنده، گذرا، غیرمقیم ≠ متوطن
۴. روان، جاری،
۵. مسافر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. آینده ۲. عارض، عارضی ≠ ذاتی ۳. گزنده، گذرا، غیرمقیم ≠ متوطن ۴. روان، جاری، ۵. مسافر
-
طاری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - آینده . 2 - ناگاه در آینده . 3 - ناگاه روی داده ، عارض . 4 - گذرنده غیر - مقیم .
-
طاری
لغتنامه دهخدا
طاری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) آینده . || ناگاه درآینده . (منتهی الارب ). ظاهر شونده بر کسی ناگاه . فرودآینده از جائی . (غیاث اللغات ). ج ، طُرّاء و طُرَاء . (منتهی الارب ). || ناگاه روی داده . عارض و ظاهر شونده : و این آوازه در اطراف گیتی طاری و به اکناف ج...
-
طاری
لغتنامه دهخدا
طاری . [ ] (ع اِ) درختی است هندی که چون او را زخم کنند آب بسیار از آن تراوش میکند. و از آن خمر و سرکه میسازند و مشهور بشراب طاری است و در افعال و خواص قریب است بشراب مویزی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اطواق است و آن خمری است که از آب درختی که به هندی طاری...
-
طاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طارئ] [قدیمی] tāri ۱. ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است.۲. جاری.۳. (اسم، صفت) مسافر.
-
واژههای مشابه
-
طاری شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شایع شدن، منتشر شدن ۲. عارض شدن
-
طاری شدن
لغتنامه دهخدا
طاری شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آمدن از جائی که ندانند. || آمدن از دور.
-
اعتراض طاری
لغتنامه دهخدا
اعتراض طاری . [ اِ ت ِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن اعتراض یکی از دو طرف (دعوا) است بحکم یا قراری که سابقاً در یک دادگاه صادر شده و در اثناء دادرسی طرف دیگر برای اثبات مدعای خود آن حکم یا قرار را ابراز نموده و این اعتراض بدون ا...
-
لا طاری
دیکشنری فارسی به عربی
يانصيب
-
واژههای همآوا
-
تاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاریکی، ظلمت، ظلمانی ۲. تیرگی، کبودی ۳. انحراف، گمراهی ۴. کژی، نادرستی ۵. پلید، ناپاک ۶. تاربن
-
تاری
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - تیره ، تار.2 - پلید، ناپاک .
-
تاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) 1 - آبی که از درخت تار حاصل کنند و آن شربتی باشد که نشأة باده در سر آورد. 2 - درخت تار.
-
تاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - کژی ، نادرستی . 2 - گمراهی .