کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاذ
لغتنامه دهخدا
طاذ. (اِخ ) قریه ای است از اصفهان . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
تاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. سفله، فرومایه ۲. امرد، مخنث ۳. تاختن
-
تاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - امرد، مخنث . 2 - فرومایه ، سفله . 3 - محبوب ، معشوق .
-
تاز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) در ترکیب معنای «تازنده » می دهد: پیشتاز، اسب تاز.
-
تاز
لغتنامه دهخدا
تاز. (اِخ ) نیای بزرگ «ضحاک »: و نسابه ٔ پارسیان در نسب او [ ضحاک ] چنین گفته اند: بیوراسف بن ارونداسف بن دنیکان بن وبهزسنگ بن تازبن نوارک بن سیامک بن میشی بن کیومرث ، و این تاز که ازجمله ٔ اجداد اوست پدر جمله ٔ عرب است و چون پدر عرب بود اصل همه ٔ عر...
-
تاز
لغتنامه دهخدا
تاز. (اِمص ) تاختن . (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتاب خانه ٔ مؤلف ). با «با»بمعنی تاختن . (غیاث اللغات ). || (نف مرخم ) تازنده . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (فرهنگ رشیدی ). و آنرا تازنده گویند. (آنندراج ) (ان...
-
تاز
لغتنامه دهخدا
تاز. (ص ، اِ) معشوق و محبوب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). محبوب را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). محبوب . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ). محبوب و معشوق . (فرهنگ نظام ) : بدو گفت مادر که ای تاز مام چه بودت که گشتی چنین زردفام ؟ فردوسی .با این ه...
-
تئز
لغتنامه دهخدا
تئز. [ ت َ ءِ ] (ع اِ) خر استوارخلقت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
-
تاض
لغتنامه دهخدا
تاض . (اِ)زنک را گویند، یعنی فاحشه ٔ بمزد. (ملحقات لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 227).
-
تعز
لغتنامه دهخدا
تعز. [ ت َع ِزْز ] (اِخ ) تختگاه و دارالسلطنه ٔ یمن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قلعه ٔ بزرگی از قلاع مشهور یمن . (از معجم البلدان ). در زمانی که ابن بطوطه به یمن مسافرت کرده این شهر دارالاماره ٔ یمن بوده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به قا...
-
تاز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تازیدن و تاختن) tāz ۱. = تاختن۲. تازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اسبتاز، پیشتاز.
-
تاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāz = مخنث
-
تاز
لهجه و گویش تهرانی
پشیزی مسی 1/100قران