کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاباق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طاباق
معنی
[ معر. ] (اِ.) = طابق : 1 - ظرف آهنی مدور که بر آن نان پزند، تابه . 2 - خشت پختة بزرگ ، آجر بزرگ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاباق
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) = طابق : 1 - ظرف آهنی مدور که بر آن نان پزند، تابه . 2 - خشت پختة بزرگ ، آجر بزرگ .
-
طاباق
لغتنامه دهخدا
طاباق . (ع اِ) خشت پخته ٔ کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آجر بزرگ . (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای همآوا
-
تاباق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند.
-
تاباق
لغتنامه دهخدا
تاباق . (اِ) چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند. (آنندراج ) (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
خشت پخته
لغتنامه دهخدا
خشت پخته . [ خ ِ ت ِ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) آجر، آجُرَّه ، آگور. (یادداشت بخط مؤلف ). قِرمید. (دهار). طوب . (منتهی الارب ). مقابل خشت خام . چون خشت خام را در کوره گذارند و حرارت دهند پخته شود این خشت پخته را آجر می نامند : با سنگ و خ...