کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طائفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طائفی
لغتنامه دهخدا
طائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ . غمناک (از فرهنگ اسدی ). || قسمی انگور که آن را خام گویند. (دستوراللغة نطنزی ). انگور ...
-
واژههای مشابه
-
علی طائفی
لغتنامه دهخدا
علی طائفی . [ ع َ ی ِ ءِ ] (اِخ ) ابن حسن بن صالح نجار طائفی . رجوع به علی نجار شود.
-
حسین طائفی
لغتنامه دهخدا
حسین طائفی . [ ح ُ س َ ن ِ ءِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن ابی الحسن بن سلیمان بن ربان طائی حلبی ملقب به شرف الدین . دیوان شعر و مؤلفاتی دارد. در 702 هَ . ق . 1303/ م . متولد شد و در 770 هَ. ق . 1369/ م . درگذشت . (درر الکامنه ج 2 ص 55) (کشف الظنون ) (معج...
-
حسین طائفی
لغتنامه دهخدا
حسین طائفی . [ ح ُ س َ ن ِ ءِ ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالشکور طائفی حریری معروف به متقی صوفی . او راست : «النفحة العنبریة» و در 1206 هَ . ق . 1792/ م . درگذشت . (معجم المؤلفین از حلیة البشر ج 1 ص 523) (هدیة العارفین ج 1 ص 327) (ایضاح المکنون ).
-
جستوجو در متن
-
طایفی
لغتنامه دهخدا
طایفی . [ ی ِ ] (اِخ ) طائفی . عبداﷲبن عبدالرحمن ... طائفی . رجوع به ابویعلی عبداﷲ... طائفی شود.
-
غربیب
فرهنگ فارسی معین
(غِ بِ) [ ع . ] (اِ.) نوعی انگور سیاه طائفی که از بهترین اقسام انگور است .
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (اِخ ) ابن العجلان طائفی . صحابی است . || نام پدر هبیرة محدث است . (منتهی الارب ).
-
هفت میوه
لغتنامه دهخدا
هفت میوه . [ هََ می وَ / وِ ] (اِ مرکب ) کشمش طائفی ، انجیر خشک ، قیسی خشک ، شفتالوی خشک ، خرمای خشک و آلوی بخارا. (برهان ).
-
حسین متقی
لغتنامه دهخدا
حسین متقی . [ ح ُ س َ ن ِ م ُت ْ ت َ ] (اِخ ) رجوع به حسین طائفی شود.
-
طایفی
لغتنامه دهخدا
طایفی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به طایف که شهری است در 12فرسخی مکه . (سمعانی ). رجوع به طائفی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن صالح نجار طائفی . رجوع به علی نجار شود.
-
ابوزهیر
لغتنامه دهخدا
ابوزهیر. [ اَ زُ هََ ] (اِخ ) ثقفی طائفی ، والد ابوبکربن ابی زهیر، و نام او معاذ یا عمار است .
-
جکاک
لغتنامه دهخدا
جکاک . [ ] (اِ) انگور زبون و ضایع. (برهان ) (آنندراج ). قسمی انگور از جنس نامرغوب . (یادداشت مؤلف ) : مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق شگال گرسنه انگور طائفی ز جکاک .سوزنی .