کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیغم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضیغم
/zeyqam/
معنی
شیر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسد، حیدر، شیر، غضنفر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضیغم
فرهنگ نامها
(تلفظ: zeyqam) (عربی ، ضَیغم) شیر بیشه ، شیر قوی ؛ (به مجاز) شجاع و دلیر ؛ (در اعلام) نام چند تن از اشخاص در تاریخ .
-
ضیغم
واژگان مترادف و متضاد
اسد، حیدر، شیر، غضنفر
-
ضیغم
فرهنگ فارسی معین
(ضَ غِ) [ ع . ] (اِ.) شیر درنده ، شیر بیشه .
-
ضیغم
لغتنامه دهخدا
ضیغم . [ ض َ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک مکنی به ابومالک العابد. مردی پرهیزکار ودیندار و متقی بود و از زهد و ورع وی حکایتها نقل کرده اند. عبیداﷲبن عمر قال : اتیت صاحباً لی یقال له عمران بن مسلم فارانی موضعین مبتلین فی مسجده احدهما بحذاء الاَّخر، فقلت ما هذ...
-
ضیغم
لغتنامه دهخدا
ضیغم . [ ض َ غ َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. اسد. شیر قوی . شیر درنده . (منتخب اللغات ). شیر گزنده . (دهار). ج ، ضیاغم : کس را بجهان چون پسر تو پسری نیست آهوبچه کی باشد چون بچه ٔ ضیغم . فرخی .وز خلق یکی بسان میش است پرخیر و یکی به شرّ ضی...
-
ضیغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضَغیم] (زیستشناسی) [قدیمی] zeyqam شیر.
-
واژههای مشابه
-
ام ضیغم
لغتنامه دهخدا
ام ضیغم . [ اُم ْ م ِ ض َ غ َ ] (ع اِ مرکب ) شیر ماده . || کفتار. || داهیه . (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
ابومالک
لغتنامه دهخدا
ابومالک . [ اَ ل ِ ](اِخ ) العابد. ضیغم بن مالک . رجوع به ضیغم ... شود.
-
غضنفر
واژگان مترادف و متضاد
اسد، حیدر، شیر، ضیغم
-
هژبر
واژگان مترادف و متضاد
اسد، حیدر، شیر، ضیغم
-
حیدر
واژگان مترادف و متضاد
اسد، شیر، ضیغم، لیث، هژبر
-
ضیاغم
لغتنامه دهخدا
ضیاغم . [ ض َ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ ضیغم .
-
ضرغام
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسد، شیر، صفدر، ضیغم ۲. بهادر، بیباک، دلاور، شجاع