کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضیع
لغتنامه دهخدا
ضیع. [ ض َ / ضی ] (ع مص ) ضیاع . ضَیعة. هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). تلف گردیدن . || بی تیمار و هیچکاره گردیدن . (منتهی الارب ).
-
ضیع
لغتنامه دهخدا
ضیع. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ضیعة. (منتهی الارب ).
-
ضیع
لغتنامه دهخدا
ضیع. [ ی َ] (ع مص ) ضَیاع . رجوع به ضیاع شود. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ضیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ziyā) (عربی ، ضیاء) (در قدیم) نور ، روشنی .
-
ضیا
واژگان مترادف و متضاد
پرتو، روشنایی، روشنی، ضوء، نور ≠ تاریکی
-
ذیع
لغتنامه دهخدا
ذیع. [ ذَ ] (ع مص ) ذیوع . ذیعان : ذیع خبر؛ پراکنده شدن آن . ذیوع آن . فاش شدن آن . آشکار شدن خبر. (زوزنی ). بگستردن خبر. || آشکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ضیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضیاء] [قدیمی] ziyā نور؛ روشنایی.
-
جستوجو در متن
-
ضیعة
لغتنامه دهخدا
ضیعة. [ ع َ ] (ع اِ) ضَیاع . ضیع. رجوع به ضَیاع شود. (منتهی الارب ).
-
ضیعة
لغتنامه دهخدا
ضیعة. [ ض َ ع َ ] (ع مص ) ضَیاع . ضَیع. هلاک شدن . (منتهی الارب ). ضایع شدن . (زوزنی ). بباد شدن . (تاج المصادر).
-
ضیاع
لغتنامه دهخدا
ضیاع . [ ض َ ](ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ضایعشدن . (دهار). بباد شدن . (تاج المصادر). تلف گردیدن .بطلان . تباهی . تفقد. گویند: فلان مات ضیاعاً؛ مرد و کسی پروای او نکرد. ضیعة. ضیع. ضیَع. (منتهی الارب ).
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ] (ع اِمرکب ) میش . (از المرصع) (آنندراج ). || هامه ٔ سر. || منجنیق . (المرصع) : کیف تری ضیع ام فروةتأخذهم بین الصفا و المروة.و مقصود شاعر از ام فروة منجنیقی است که حجاج در زمان زبیر با آن مکه را سنگباران کرد. (از المرصع)...
-
مصنع
لغتنامه دهخدا
مصنع. [ م ُ ص َن ْ ن َ ] (ع ص ) برساخته . (یادداشت مؤلف ).مجعول . و رجوع به مصنوعی شود. || کند: فرس مصنع؛ اسب کند. مقابل جواد : هیچ کس از ماه مقنع و فرس مصنع کار بدر تمام و سیر جواد خوشخرام توقع نکرد. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 46). || آراسته . زیبا : ر...
-
ضیعت
لغتنامه دهخدا
ضیعت . [ ض َ ع َ ] (ع اِ) آب و زمین و مانند آن . (منتهی الارب ). زمین کشت . (دهار). زمین بسیاربرآمد از غله و جز آن . (منتهی الارب ). زمین برومند. آب و زمین که در او غله شود. (منتخب اللغات ). زمین و آب و درخت . (مهذب الاسماء). ج ، ضیَع، ضیعات ، ضیاع :...