کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیافت خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضیافت خانه
لغتنامه دهخدا
ضیافت خانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )مهمانخانه : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حَیّات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456).از ضیافت خانه ٔ درد تو دل نومیدنیست هر نصیبی زآن سر خوان با جگرخواران رسید. کمال خجندی .
-
واژههای مشابه
-
banqueting room
تالار ضیافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تالاری در مهمانخانه/ هتل برای برگزاری مهمانیهای رسمی و مجلل
-
ضیافت خور
لغتنامه دهخدا
ضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان .- امثال :ضیافت خور خوش آمدگوی باشد . (جامع التمثیل ).
-
جستوجو در متن
-
وکیر
لغتنامه دهخدا
وکیر. [ وَ ] (ع اِ) وکیرة. مهمانی بنای نو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طعامی است که برای پایان یافتن بنای نو پخته میشود. (از اقرب الموارد). ضیافت بنای خانه ٔ نو. (غیاث اللغات ).
-
نواهس
لغتنامه دهخدا
نواهس . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ظاهراً ج ِ ناهسه است ، اما در فرهنگهای عربی ِ به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نَهْس شود.
-
شنداخی
لغتنامه دهخدا
شنداخی . [ ش ُ خی ی ] (ع اِ) شنداخ . شندخ . شندخة. طعام ضیافت که برای خانه ٔ نوساخت یا برگشت از سفر یا یافتن گمشده فراهم سازند. (از اقرب الموارد). شنداخ . رجوع به مترادفات این لغت شود.
-
شنذاخ
لغتنامه دهخدا
شنذاخ . [ ش ِ/ ش ُ ] (ع اِ) شنذخ . شنذاخی . (منتهی الارب ). طعام ضیافت بنای خانه یا قدوم از سفر یا یافتن گم شده را. (منتهی الارب ). و رجوع به شندخ و شنداخ و شنداخی شود.
-
شنذخ
لغتنامه دهخدا
شنذخ .[ ش ُ ذُ ] (ع ص ) سخت دراز و پرگوشت . || اسب تیز و شتاب . || (اِ) شیر بیشه . || طعام ضیافت بنای خانه یا قدوم از سفر یا یافتن گم شده را. (از منتهی الارب ). و رجوع به شنداخ شود.
-
شندخ
لغتنامه دهخدا
شندخ . [ ش ُ دُ ] (ع ص ) سخت دراز پُر. || اسب وقاد. || (اِ) شیر بیشه . (از اقرب الموارد). رجوع به شنذخ شود. || طعام که به مناسبت ضیافت ساخت ِ خانه ٔ نو یا بازگشت از سفر و یا یافت شدن گم شده فراهم نمایند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شنداخ شود.
-
صائن ملکشاه
لغتنامه دهخدا
صائن ملکشاه . [ ءِ م َ ل ِ ] (اِخ ) پادشاه بخارا. در جهانگشای جوینی نام وی آمده است و مؤلف کتاب در ذکر احوال کورکوز گوید: ادکو تیموربا قومی از نمامان و غمازان برفتند به اتفاق به بخارا رسیدند، ملک بخارا صاین ملکشاه ایشان تمامت را ضیافت کرد در خانه ٔ ...
-
خاصبک
لغتنامه دهخدا
خاصبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام شخصی بوده که با ملک و اتابک محمد پیوست و مردی مکار بود: چون ملک و اتابک محمد دو سه ماه در ضیافت خانه ٔ امراء ایگ بودند. پس بر عزم استعداد روی بفارس نهادند و در پسا خاصبک با ملک و اتابک محمد پیوست و فوجی از سوار و پیاده داشت...
-
میزبان
لغتنامه دهخدا
میزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی . (ناظم الاطباء). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. (فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. (لغت فرس اسدی...
-
مهمانی
لغتنامه دهخدا
مهمانی . [ م ِ ] (حامص ، اِ) میهمانی . سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). مَیَزد. مهمان کردن . دعوت . مأدبة. قری . (منتهی الارب ) : سپه را سوی زابلستان کشیدبه مهمانی پوردستان کشید. فردوسی .خود از بلخ زی زابلستان کشیدبه مهمانی پور دستان ...