کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیافت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضیافت
/ziyāfat/
معنی
۱. مهمانداری.
۲. مهمانی.
۳. [قدیمی] مهمان شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه
برابر فارسی
سور، بزم
دیکشنری
banquet, dinner, feast, fete, fête, formal, function, gala, luau, reception
-
جستوجوی دقیق
-
ضیافت
واژگان مترادف و متضاد
بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه
-
ضیافت
فرهنگ واژههای سره
سور، بزم
-
ضیافت
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ضیافة ] 1 - (مص ل .) مهمان شدن . 2 - (اِمص .) مهمانی ، مهمانی باشکوه .
-
ضیافت
لغتنامه دهخدا
ضیافت . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مهمانی . (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی . سور. ج ، ضیافات . (مهذب الاسماء) : کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت . (کلیله و دمنه ). ایشان را بسرای ضیافت بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).- امثال : ضیافت پای پس دارد .- ض...
-
ضیافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضیافة] ziyāfat ۱. مهمانداری.۲. مهمانی.۳. [قدیمی] مهمان شدن.
-
ضیافت
دیکشنری فارسی به عربی
عيد , مادبة
-
واژههای مشابه
-
banqueting room
تالار ضیافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تالاری در مهمانخانه/ هتل برای برگزاری مهمانیهای رسمی و مجلل
-
ضیافت خانه
لغتنامه دهخدا
ضیافت خانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )مهمانخانه : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حَیّات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456).از ضیافت خانه ٔ درد تو دل نومیدنیست هر نصیبی زآن سر خوان با جگرخواران رسید. کمال خجندی .
-
ضیافت خور
لغتنامه دهخدا
ضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان .- امثال :ضیافت خور خوش آمدگوی باشد . (جامع التمثیل ).
-
واژههای همآوا
-
زیافت
لغتنامه دهخدا
زیافت . [ ف َ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (غیاث ). ناسرگی زر و سیم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زیافة
لغتنامه دهخدا
زیافة. [ ف َ ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل و زیوف شود.
-
ذی عفت
لغتنامه دهخدا
ذی عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع ص مرکب ) صاحب عفاف .