کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضیائی
لغتنامه دهخدا
ضیائی . (اِخ ) رجوع به ضیاء معاصر یعقوب میرزا شود.
-
برگ و نوا
فرهنگ گنجواژه
سر و سامان، ضیاء و عقار، مال و منال.
-
خاوند
لغتنامه دهخدا
خاوند. [ وَ ] (اِ) صاحب بزرگ خانه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ ضیاء). || صاحب ملک . (فرهنگ ضیاء). || ولی نعمت . || مغرب . (ناظم الاطباء).
-
چارامین
لغتنامه دهخدا
چارامین . [ اَ ] (اِخ ) خلفای اربعه . خلفای راشدین . رجوع بفرهنگ ضیاء شود.
-
نور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرتو، تابش، تلاءلو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ ۲. شعاع ≠ تاریکی، ظلمت
-
پیله وا
لغتنامه دهخدا
پیله وا. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلوا. پیله ور. (فرهنگ ضیاء).
-
ضواء
لغتنامه دهخدا
ضواء. [ ض ِ ] (ع اِ) روشنایی . ضیاء. (منتهی الارب ). روشنی . (منتخب اللغات ).
-
فروزندگی
لغتنامه دهخدا
فروزندگی . [ ف ُ زَ دَ /دِ ] (حامص ) روشنی و ضیاء و تابندگی و تابانی . (ناظم الاطباء). درخشندگی . فروزش . رجوع به فروزنده شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جمال حنفی سرائی مکنی به ابومحمد ضیاء. او راست تذکرة الطالبین .
-
بابندن
لغتنامه دهخدا
بابندن . [ ب َ دَ ] (مص ) بمعنی بخشیدن باشد. (فرهنگ ضیاء). عطا کردن . بخشیدن . دادن . (ناظم الاطباء).
-
تاژ
لغتنامه دهخدا
تاژ. (اِ) خیمه . (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ سروری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ ضیاء) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). چادر. (فرهنگ نظام ) (فرهنگ ضیاء) (ناظم الاطباء). خانه ٔ کرباسی . (برهان ) (انجمن آرا). سایبان ...
-
جان شکار
لغتنامه دهخدا
جان شکار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) شکارکننده ٔ جان . گیرنده ٔ جان . جان شکر. (فرهنگ ضیاء) : زلفش کمند دلبند و غمزه اش ناوک جان شکار. (سندبادنامه ص 237). نبود شگفت اگر ملک الموت خوانمش از بسکه هست چون ملک الموت جان شکار. قاآنی (از فرهنگ ضیاء).|| (اِخ ) عزرا...
-
بازگون
لغتنامه دهخدا
بازگون . (ص مرکب ،ق مرکب ) سرنگون . واژگونه . وارونه . برگشته . (ناظم الاطباء). واژگون . (آنندراج ) (فرهنگ ضیاء) : بازگون است جمله کار جهان تا بحدی که ماورای حدست . بدرالدین چاچی (از فرهنگ ضیاء).و رجوع به بازگونه و واژگونه شود. || معکوس . عکس . برعکس...
-
خازغان
لغتنامه دهخدا
خازغان . (اِ) دیگ و پاتیل و غیره ، قِدر بزعم صاحب فرهنگ ضیاء این کلمه همان خاژغان . (فرهنگ ضیاء ص 748).و صاحب فرهنگ شعوری آن را بمعنی قازغان گرفته است . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373). رجوع به کلمه ٔ خاژغان شود.
-
ننگ و ناموس
لغتنامه دهخدا
ننگ و ناموس . [ ن َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ننگ و نام . آبرو. حرمت : کی گمان داشتم که آخر کارننگ و ناموس را نهی به کنار.ضیاء اصفهانی .