کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضِيَاءً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضیاء
لغتنامه دهخدا
ضیاء. (ع مص ) روشن شدن . (دهار) (تاج المصادر).
-
ضیاءالحق
فرهنگ نامها
(تلفظ: ziyā’olhaq) (عربی) روشنائی و نورِ حق .
-
ضیاءالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: ziyā’oddin) (عربی) روشنایی دین ؛ (در اعلام) نام چندین شخص از مشاهیر تاریخی .
-
نور و ضیاء
فرهنگ گنجواژه
نور.
-
جستوجو در متن
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُ ل ْ لاه ] (اِخ ) (میرزا...) اصفهانی ، متخلص به ضیاء. رجوع به ضیاء اصفهانی شود.
-
دیمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) (اِ.) روشنی ، ضیاء.
-
ضیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ziyā) (عربی ، ضیاء) (در قدیم) نور ، روشنی .
-
ضیائی
لغتنامه دهخدا
ضیائی . (اِخ ) رجوع به ضیاء معاصر یعقوب میرزا شود.
-
برگ و نوا
فرهنگ گنجواژه
سر و سامان، ضیاء و عقار، مال و منال.
-
خاوند
لغتنامه دهخدا
خاوند. [ وَ ] (اِ) صاحب بزرگ خانه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ ضیاء). || صاحب ملک . (فرهنگ ضیاء). || ولی نعمت . || مغرب . (ناظم الاطباء).
-
چارامین
لغتنامه دهخدا
چارامین . [ اَ ] (اِخ ) خلفای اربعه . خلفای راشدین . رجوع بفرهنگ ضیاء شود.
-
نور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرتو، تابش، تلاءلو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ ۲. شعاع ≠ تاریکی، ظلمت
-
پیله وا
لغتنامه دهخدا
پیله وا. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلوا. پیله ور. (فرهنگ ضیاء).
-
ضواء
لغتنامه دهخدا
ضواء. [ ض ِ ] (ع اِ) روشنایی . ضیاء. (منتهی الارب ). روشنی . (منتخب اللغات ).
-
فروزندگی
لغتنامه دهخدا
فروزندگی . [ ف ُ زَ دَ /دِ ] (حامص ) روشنی و ضیاء و تابندگی و تابانی . (ناظم الاطباء). درخشندگی . فروزش . رجوع به فروزنده شود.