کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضَرُّهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضَرُّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
ضررش
-
واژههای مشابه
-
ضرة
لغتنامه دهخدا
ضرة. [ ض َرْ رَ ] (ع اِ) نیاز. حاجت . || سخت حالی . || اندوه . || پستان ، گویند: ضرة شکری ؛ پستان پر از شیر. || سر پستان ناقه . بیخ پستان . (منتهی الارب ). تکمه ٔ پستان . (فهرست مخزن الادویه ). || گوشت پاره ٔ زیر بن انگشت نر. || گوشت شکم کف دست . || ...
-
ضرة
لغتنامه دهخدا
ضرة. [ ض ُرْ رَ ] (ع اِ)حاجت . بیچارگی . اسم است اضطرار را. (منتهی الارب ).
-
ضره
دیکشنری فارسی به عربی
صدمة
-
واژههای همآوا
-
زره
واژگان مترادف و متضاد
جوشن، درع
-
ذره
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذر ۲. مورچه
-
ذره
فرهنگ واژههای سره
خرده، ریزه
-
ذره
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رِّ) [ ع . ذرة ] (اِ.) 1 - مورچه . 2 - هر چیز بسیار ریز، هر یک از اجسام بسیار ریز که درهوا هنگام تابش نور دیده می شود. 3 - مقیاسی است معادل یک صدم جو. ج . ذر. ذرات .
-
زره
فرهنگ فارسی معین
(زِ رِ) (اِ.) جامة جنگ دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که در هنگام جنگ آن را روی لباس های دیگر می پوشیدند.
-
ذره
لغتنامه دهخدا
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چنانچه در ...
-
ذرح
لغتنامه دهخدا
ذرح . [ ذَ ] (ع مص ) ذرح طعام ؛ ذراح در وی افکندن . || ذرح شی ٔ در ریح ؛ بباد دادن آن یعنی پرانیدن آن را بباد.
-
ذرح
لغتنامه دهخدا
ذرح . [ ذَ رَ ] (ع اِ) درختی است که از چوب آن پالان سازند.
-
ذرح
لغتنامه دهخدا
ذرح . [ ذُ رَ ] (اِخ ) نام پدر یزید سکونی شاعر.