کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضَرِيعٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضَرِيعٍ
فرهنگ واژگان قرآن
نام نوعي از تيغها است که به آن شبرق هم ميگويند ، و اهل حجاز آن را وقتي خشک شد ضريع مينامند ، و ناگوارترين و تهوعآورترين گياه است که هيچ حيواني آن را نميخورد ، و شايد ناميدن آنچه در آتش است به نام ضريع ، صرفا از نظر شباهت در شکل و خاصيت بوده باشد .
-
واژههای مشابه
-
ضریع
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (اِ.) نسج پوششی استخوان که لای ة نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود.
-
ضریع
لغتنامه دهخدا
ضریع. [ ض َ ] (ع اِ) خارِ سم . (مهذب الاسماء). شبرق . حله . شبرق خشک شده .شبرق خشک ، یا عام است . پشترغ . پشترغ خشک . بشترغ . بشترغ خشک . اسپرک خشک . گیاهی است که تر آن شبرق است و خشک آن ضریع که جهت پلیدی آن ستوران نچرند. (منتهی الارب ). گیاهی است که...
-
ضریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) zari' ۱. غشای نازک روی استخوان.۲. گیاهی بدبو؛ عوسج.
-
جستوجو در متن
-
periosteum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرستیوم، ضریع استخوان، پوشش استخوان
-
periostitis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریستیت، اماس پوشش یا ضریع استخوان
-
ذات الضریع
لغتنامه دهخدا
ذات الضریع. [ تُض ْ ض َ ] (ع اِ مرکب ) التهاب ضریع.
-
خارسم
لغتنامه دهخدا
خارسم . [ س َ ] (اِ) شِرِق . ضریع. خروب . خرنوب . فش . (مهذب الاسماء).
-
osteomyelitis
عفونت استخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] التهاب استخوان و مغز استخوان و ضریع استخوان براثر عواملی مانند باکتری و قارچ و ویروس
-
خار خشک
لغتنامه دهخدا
خار خشک . [ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاری که ازسبزی افتاده و خشک شده است . ضَریع. (منتهی الارب ).
-
شبرق
لغتنامه دهخدا
شبرق . [ ش ِ رِ ] (ع اِ) زقوم تر یا ضریع که گیاهی است دیگر و شتر آن را نمیخورد. (منتهی الارب ). ضریع تر. (از اقرب الموارد). رطب الضریع. (محیط المحیط). گیاهی است ترد و شکننده ونام درختی است که رستنگاه آن نجد و تهامه است و میوه اش خار سرخ رنگ و کوچکی ا...
-
پشتراغ
لغتنامه دهخدا
پشتراغ . [ پ َ ت ُ ] (اِ) پشترغ . پشتروغ . بشترغ . پشترق . شبرق . پشترغ خشک و رس . ضریع. اسپرک . نوعی خار سمی و مهلک شتران .
-
خار خشک زهردار
لغتنامه دهخدا
خار خشک زهردار. [ رِ خ ُ ک ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خارخشکی که سم دارد و استعمالش مسمومیت آرد. ضریع. (بحر الجواهر).