کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضوع
لغتنامه دهخدا
ضوع . [ ض َ ] (ع مص ) جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || برکندن . (منتهی الارب ). || بی آرام کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). هواسیدن یعنی پژمرده و بی آب شدن . || ترسانیدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ...
-
ضوع
لغتنامه دهخدا
ضوع . [ ض ُ وَ / ض ِ وَ ] (ع اِ) مرغی است از مرغان شب ، یا آن شوات است یا بوم نر که همه شب بانگ کند، و آن را چوکک هم گویند، یا مرغی است سیاه مانند زاغ پاکیزه گوشت . غاژ. غراب الزیتون . غراب الزرع . ج ، اضواع ، ضیعان . (منتهی الارب ). بوم نر را نامند ...
-
واژههای همآوا
-
زوء
لغتنامه دهخدا
زوء. [ زَوْءْ ] (ع مص ) برگردانیدن و منقلب ساختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): زاء الدهر به زوءً (از باب نصر)؛ برگردانیدن آن را روزگار و منقلب ساخت . (ناظم الاطباء). || (اِ) زوءالمنیة؛ آنچه از مرگ پیدا و حادث شود. (از منتهی ال...
-
ضوء
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روشن شدن . 2 - (اِ.) نور، روشنایی .
-
ذوا
لغتنامه دهخدا
ذوا. [ ذَ ] (ع اِ) مخفف ذوان تثنیه ٔ ذو و چون لازم الاضافه است هیچگاه جز بصورت ذوا در کلام نیاید: ذوامال ؛ دو مرد خداوند مال . و منه قوله تعالی : و من قتله منکم متعمداً فجزاءُ مثل ما قتل من النعم یحکم به ذواعدل منکم . (قرآن 95/5). و: شهادةُ بینکم اذا...
-
ذوع
لغتنامه دهخدا
ذوع . [ ذَ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . از بن برانداختن . استیصال . || هلاک کردن . اجتیاح .
-
زوع
لغتنامه دهخدا
زوع . (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عنکبوت . (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زوع
لغتنامه دهخدا
زوع . (ع مص ) با خشونت رفتار کردن . || حمل کردن طبل در حال نواختن . || بدرفتاری کردن . || از شکل انداختن . (دزی ج 1 ص 614).
-
زوع
لغتنامه دهخدا
زوع . [ زَ ] (ع مص ) ماهار شتر جنبانیدن تا نیک برود. (تاج المصادر بیهقی ). جنبانیدن مهار شتر تا تیز رود و زاع الفرس کذلک ؛ جنبانیدن عنان اسب را تا شتاب رود. || مائل گردانیدن چیزی را. || دادن کسی را پاره ای از خربزه . || کشیدن اشکنه و مانند آن را بدست...
-
زوع
لغتنامه دهخدا
زوع . [ زُ وَ ] (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عنکبوت . (اقرب الموارد). || ج ِ زوعة. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زوعة شود.
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (اِخ ) ابن لجلاج . شاعر است . (منتهی الارب ).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (اِخ ) اسطفان الخوری . مؤلف حدیقة الجنان فی تاریخ لبنان . (معجم المطبوعات ج 2 ص 1220).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (اِخ ) سربیة. خواهر محمود سربی . محدّثه است . (منتهی الارب ).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (ع اِ) روشنائی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). پرتو. (زمخشری ). روشنی . نور. سنا. شید. فروغ . روشنی آفتاب . (غیاث ). ضواء. (منتهی الارب ). ضیاء. ج ، اَضواء. (مهذب الاسماء) : در رزم همچو شیر همیدون همه دلی در بزم همچو شمس همید...