کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضوء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضوء
معنی
(ضَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روشن شدن . 2 - (اِ.) نور، روشنایی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضوء
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روشن شدن . 2 - (اِ.) نور، روشنایی .
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (اِخ ) ابن لجلاج . شاعر است . (منتهی الارب ).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (اِخ ) اسطفان الخوری . مؤلف حدیقة الجنان فی تاریخ لبنان . (معجم المطبوعات ج 2 ص 1220).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (اِخ ) سربیة. خواهر محمود سربی . محدّثه است . (منتهی الارب ).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (ع اِ) روشنائی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). پرتو. (زمخشری ). روشنی . نور. سنا. شید. فروغ . روشنی آفتاب . (غیاث ). ضواء. (منتهی الارب ). ضیاء. ج ، اَضواء. (مهذب الاسماء) : در رزم همچو شیر همیدون همه دلی در بزم همچو شمس همید...
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (ع مص ) ضُواء. روشن گردیدن . (منتهی الارب ). روشن شدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر).
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ](اِخ ) ابن سلمة. شاعری است از عرب . (منتهی الارب ).
-
ضوء
دیکشنری عربی به فارسی
فروغ , روشنايي , نور , اتش , کبريت , لحاظ , جنبه , اشکار کردن , اتش زدن , مشتعل شدن , ضعيف , خفيف , اهسته , اندک , اسان , کم قيمت , قليل , مختصر , فرار , هوس اميز , وارسته , بي عفت , هوس باز , خل , سرگرم کننده , غيرجدي , باررا سبک کردن , تخفيف دادن ,...
-
واژههای مشابه
-
ضوء علوي
دیکشنری عربی به فارسی
چراغ جلو ماشين
-
ضوء کاشف
دیکشنری عربی به فارسی
نور افکن , اشعه نور افکن
-
ضوء خلفي
دیکشنری عربی به فارسی
چراغ عقب اتومبيل
-
ضوء کشاف
دیکشنری عربی به فارسی
نورافکن , شخصي که در زير نورافکن صحنه نمايش قرارگرفته , چراغ نورافکن
-
ضوء الکاميرا
دیکشنری عربی به فارسی
لا مپ پرنور فلا ش عکاسي
-
ضوء القمر
دیکشنری عربی به فارسی
نور مهتاب , مهتاب , مشروبات , بطور قاچاقي کار کردن , ماهتاب , حرف پوچ